۱۲.
۱۲.
جینهو:رفتارتو باهام یادت رفت تو خودت نامزد داریی تازه خودت صداهاتو تا پنج صبح رو یادت رفت تا دو دقیقه پیش مال یکی دیگه بودیی تازه من هیچ علاقه ایی بهت ندارم
کوک:من متاسفم بعدشم من مجبور بودم راستی خیلی فضولی ها بعدشم همینکه من گفتم
جینهو:پس خیلی دوست داریی به جرم ت.ج.ا.و.ز بریی زندان
کوک:آر دقیقا حالا هم بیا
جینهو:نه مرسی من نمیخوام دخترنگیمو از دست بدم فهمیدیی
کوک:واقعا😏
جینهو:آره
کوک:پس اگه نمیخوای بیا باید همچیو برات توضیح بدم
هانا:چه توضیحی ها
کوک:خفع شو بیا ماجرای بعد. تصادف
جینهو:واسم مهم نیست چه اتفاقی افتاد
کوک:گفتم بیا دختره تخس کله شق(باداد)
منم از ترس چیزیی نگفتم و رفتم
کوک ویو واقعا نمیخواستم اینطوریی باهاش رفتار کنم خودش منو مجبور کرد و شرایطم وگرنه من هنوز دوسش داشتم
کوک:خب رفتی کردیی اینارو میدونیی من بردمت بیمارستان انقدر گریه کردم که فشارم افتاد بهم سرم وصل کردن (جینهو بی لیاقت)
بعد که حالم خوب شد رفتم به مادرت زنگ زدم اومد بعد چندساعت که خیالم راحت شد رفتم به خاطر جنابعالی تا همین دوماه پیش فکرم فقط پیش شما بود بعد اون دوماهم که تا بیای فکرم همش درگیرت بود از اول تصادف تا بیای کمپانی باعث میشدیی نه دنسو درست برم هم به خودم اسیب بزنم تازه کمپانی هم نتونست کنسرت بزاره یا چیزه دیگه ایی
جینهو:همین
کوک:مگه نگفتم خفه شو تا حرفم تموم نشده فکردیی تهیونگ چرا اومد پیشت یا اون پارکو از کجا بلد بود از کجا میدونست من خونم به کارگر نیاز داره(داداش انگار تو باغ نیستی من که به شخصه بقیه ارمیا رو نمیدونم منتظر ازدواج تو تهیونگم😂😐)
جینهو:چه بدونم شما دوتا دوستین اینترنتو نمیخونی
کوک:ولی داستا از اونجا شروع شد که پی دی نیم گفت
در تباهیی بمانید واسه الان بسته دیگه😈😂😐
جینهو:رفتارتو باهام یادت رفت تو خودت نامزد داریی تازه خودت صداهاتو تا پنج صبح رو یادت رفت تا دو دقیقه پیش مال یکی دیگه بودیی تازه من هیچ علاقه ایی بهت ندارم
کوک:من متاسفم بعدشم من مجبور بودم راستی خیلی فضولی ها بعدشم همینکه من گفتم
جینهو:پس خیلی دوست داریی به جرم ت.ج.ا.و.ز بریی زندان
کوک:آر دقیقا حالا هم بیا
جینهو:نه مرسی من نمیخوام دخترنگیمو از دست بدم فهمیدیی
کوک:واقعا😏
جینهو:آره
کوک:پس اگه نمیخوای بیا باید همچیو برات توضیح بدم
هانا:چه توضیحی ها
کوک:خفع شو بیا ماجرای بعد. تصادف
جینهو:واسم مهم نیست چه اتفاقی افتاد
کوک:گفتم بیا دختره تخس کله شق(باداد)
منم از ترس چیزیی نگفتم و رفتم
کوک ویو واقعا نمیخواستم اینطوریی باهاش رفتار کنم خودش منو مجبور کرد و شرایطم وگرنه من هنوز دوسش داشتم
کوک:خب رفتی کردیی اینارو میدونیی من بردمت بیمارستان انقدر گریه کردم که فشارم افتاد بهم سرم وصل کردن (جینهو بی لیاقت)
بعد که حالم خوب شد رفتم به مادرت زنگ زدم اومد بعد چندساعت که خیالم راحت شد رفتم به خاطر جنابعالی تا همین دوماه پیش فکرم فقط پیش شما بود بعد اون دوماهم که تا بیای فکرم همش درگیرت بود از اول تصادف تا بیای کمپانی باعث میشدیی نه دنسو درست برم هم به خودم اسیب بزنم تازه کمپانی هم نتونست کنسرت بزاره یا چیزه دیگه ایی
جینهو:همین
کوک:مگه نگفتم خفه شو تا حرفم تموم نشده فکردیی تهیونگ چرا اومد پیشت یا اون پارکو از کجا بلد بود از کجا میدونست من خونم به کارگر نیاز داره(داداش انگار تو باغ نیستی من که به شخصه بقیه ارمیا رو نمیدونم منتظر ازدواج تو تهیونگم😂😐)
جینهو:چه بدونم شما دوتا دوستین اینترنتو نمیخونی
کوک:ولی داستا از اونجا شروع شد که پی دی نیم گفت
در تباهیی بمانید واسه الان بسته دیگه😈😂😐
۲.۱k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.