پانیذ
#پانیذ
ما باید با بهار(خواهر سحر)همدست بشیم
ارسلان:چی داری میگی پانیذ
پانیذ:این تنها راهش هست
دیانا:من منظورت رو نمی فهمم پانیذ
پانیذ:ببین می دونم ارسلان منم از سحر متنفرم چون پدر و مادرمون رو کشته ولی اگر می خوای زندان نری تنها راهش هست
ارسلان:خب چطوری این کار رو انجام بدیم؟
پانیذ:ببین خود بهار دوست داره قاتل خواهرش(امیر روز) رو بکشه توهم دوست داری امیر روز رو بکشی چون برا تو و دیانا و رابطه تون دردسر درست می کنه،اگر ما به بهار پیشنهاد بدیم بیاد اداره پلیس و رضایت بده که تو بی گناهی و امیر سحر رو کشته ما هم به بهار کمک می کنیم با استفاده از پلیس ها امیر رو از بین ببریم
ارسلان:آخ قربون اون هوشت برم من اجی
دیانا:حالا زنگ بزنید بچه ها بهشون بگید قضیه رو
پانیذ:اوک،زنگ زدم رضا کل قضیه رو بهشون گفتم اونا هم اومدن بیمارستان تا دیانا رو ببریم و بعد از ۲۰ مین رسیدیم عمارت هر کس رفت تو اتاق خودش
#ارسلان
رفتم پیش دیانا،دیانا
دیانا:جانم
ارسلان:من رو ببخش
دیانا:این چه حرفیه فدات شم من؟من خودم اصلا از اون بچه خوشم نمیومد چون از طرف کسی که دوسش داشتم نبود،الانم ما سعی می کنیم یه بچه دیگه با هم بسازیم
ارسلان:جونزززز بچه بسازیممم😈😈
دیانا:ارسلاوووووون با حالا لوس و داد
ارسلان:خیلی خوب خیلی خوب خواستم بگم پاشو آماده شو بریم دکتر ببینیم بازم می تونی بچه دار بشی یا نه
دیانا:عررر مرسی آماده شدم،ارسللن بریم؟
ارسلان:بریم،سوار ماشین شدیم بعد از ۱۰ مین رسیدیم
#دیانا
رفتیم نشستیم رو صندلی و منتظر موندیم صدامون بزنن بعد از چند مین صدامون زدن رفتیم داخل
دکتر:آقا شما بیرون
ارسلان:من اینجا مثل یه بچه عاقل نشستم کاری نمی کنم
دکتر:هوفف باشه،عزیزم بخواب ماینه کنم،عزیزم قبلا بچت سقت شده بوده؟
دیانا:بله همین فکر کنم امروز یا دیروز
دکتر:عزیزم این قرص رو بخور ببین می تونی بچه دار بشی یا نه،بعد از ۲ ماه که اومدی اگر تونستی بچه دار بشی خودت و شوهرت هر وقت خواستید دست به کار بشید برا بچه
دیانا:باش خیلی ممنون
و از اونجا رفتیم بیرون
ارسلان:من اون امیر اشغال رو هیچوقت نمی بخشم و همینطور سحر
دیانا:می دونم عزیزم ولی امید وارم این قرص اثر داشته باشه
سوار ماشین شدیم و بعد از ۵ مین رسیدیم بستنی فروشی ارسلان برام بستنی خریده بعد از ۱۰ مین رسیدیم عمارت و شام خوردیم و چون می خواستیم فردا بریم برا همون قضیه خواهر سحر هممون زود خوابیدیم
حمایت
لایک:۲۰
کامنت:۱۰
ما باید با بهار(خواهر سحر)همدست بشیم
ارسلان:چی داری میگی پانیذ
پانیذ:این تنها راهش هست
دیانا:من منظورت رو نمی فهمم پانیذ
پانیذ:ببین می دونم ارسلان منم از سحر متنفرم چون پدر و مادرمون رو کشته ولی اگر می خوای زندان نری تنها راهش هست
ارسلان:خب چطوری این کار رو انجام بدیم؟
پانیذ:ببین خود بهار دوست داره قاتل خواهرش(امیر روز) رو بکشه توهم دوست داری امیر روز رو بکشی چون برا تو و دیانا و رابطه تون دردسر درست می کنه،اگر ما به بهار پیشنهاد بدیم بیاد اداره پلیس و رضایت بده که تو بی گناهی و امیر سحر رو کشته ما هم به بهار کمک می کنیم با استفاده از پلیس ها امیر رو از بین ببریم
ارسلان:آخ قربون اون هوشت برم من اجی
دیانا:حالا زنگ بزنید بچه ها بهشون بگید قضیه رو
پانیذ:اوک،زنگ زدم رضا کل قضیه رو بهشون گفتم اونا هم اومدن بیمارستان تا دیانا رو ببریم و بعد از ۲۰ مین رسیدیم عمارت هر کس رفت تو اتاق خودش
#ارسلان
رفتم پیش دیانا،دیانا
دیانا:جانم
ارسلان:من رو ببخش
دیانا:این چه حرفیه فدات شم من؟من خودم اصلا از اون بچه خوشم نمیومد چون از طرف کسی که دوسش داشتم نبود،الانم ما سعی می کنیم یه بچه دیگه با هم بسازیم
ارسلان:جونزززز بچه بسازیممم😈😈
دیانا:ارسلاوووووون با حالا لوس و داد
ارسلان:خیلی خوب خیلی خوب خواستم بگم پاشو آماده شو بریم دکتر ببینیم بازم می تونی بچه دار بشی یا نه
دیانا:عررر مرسی آماده شدم،ارسللن بریم؟
ارسلان:بریم،سوار ماشین شدیم بعد از ۱۰ مین رسیدیم
#دیانا
رفتیم نشستیم رو صندلی و منتظر موندیم صدامون بزنن بعد از چند مین صدامون زدن رفتیم داخل
دکتر:آقا شما بیرون
ارسلان:من اینجا مثل یه بچه عاقل نشستم کاری نمی کنم
دکتر:هوفف باشه،عزیزم بخواب ماینه کنم،عزیزم قبلا بچت سقت شده بوده؟
دیانا:بله همین فکر کنم امروز یا دیروز
دکتر:عزیزم این قرص رو بخور ببین می تونی بچه دار بشی یا نه،بعد از ۲ ماه که اومدی اگر تونستی بچه دار بشی خودت و شوهرت هر وقت خواستید دست به کار بشید برا بچه
دیانا:باش خیلی ممنون
و از اونجا رفتیم بیرون
ارسلان:من اون امیر اشغال رو هیچوقت نمی بخشم و همینطور سحر
دیانا:می دونم عزیزم ولی امید وارم این قرص اثر داشته باشه
سوار ماشین شدیم و بعد از ۵ مین رسیدیم بستنی فروشی ارسلان برام بستنی خریده بعد از ۱۰ مین رسیدیم عمارت و شام خوردیم و چون می خواستیم فردا بریم برا همون قضیه خواهر سحر هممون زود خوابیدیم
حمایت
لایک:۲۰
کامنت:۱۰
۸.۰k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.