رمان انتقام خونین 🩸❣️
رمان انتقام خونین 🩸❣️
part:63
#ارسلان
خانم دکتر حالش خوبه
دکتر:حال خودشون که خوبه الان هم بهوش اومدم ولی متاسفانه بچه سقت شده
پانیذ:چیییی
دکتر:من واقعا متاسفم ولی جوری که ایشون تصادف کردن به نظر من خیلی شانس آوردن خودشون چیزیشون نشده
ارسلان:خواهش می کنم
که دکتر رفت
پانیذ:همینو می خواستی بچه رو کشتی ها
ارسلان:پانیذ الان من خودم به خاطر دیانا خیلی عصبانیم بفهم اینو
پانیذ:عصبانی؟بخدا اگه دیانا چیزیش می شد من ترو می کشتم
ارسلان:پانیذ به منم حق بده یه نفر به زن من تجاو*ز کرده می فهمی
که دکتر گفت برید داخل ماهم رفتیم داخل
#دیانا
به هوش اومدم دیدم داخل بیمارستان ارپانی بالا سرم بودن
ارسلان:خوبی فداتشم حالت خوبه
دیانا:ممنون عشقم من خوبم بچه حالش خوبه
ارسلان:هیچی نگفتم
دیانا:چیشدع پانیذ منو دق نده
پانیذ:منو ببخش ولی بچت سقت شده
دیانا:چیییی بچممم
ارسلان:دیانا منو ببخش اینطوری دیگه ممکنه بچه دار نشدی و محکم می زدم تو سر خودم
دیانا:ارسلان جون من نکن من ترو خیلی وقت بخشیدم
پانیذ:واقعا می بخشیش؟
دیانا:ما باهم ازدواج می کنیم و می تونیم دوباره بچه دار بشیم
ارسلان:ممنونم ازت دیانا ولی قضیه این امیر چیه هان چرا به من نگفتی؟اگه از اون بچه خوشت نیومد چرا از همون اول سقتش نکردی ها؟
که چند تا پلیس اومدن
پلیس:سلام ما از طرف اداره پلیس مزاحمتون میشیم،اقای ارسلان کاشی طبق تحقیقات ما شما با سرکار خانم سحر فضلی رابطه داشتید اما چند مدت بعدش جنازه ایشون به دست ما اومده و فوت شدن اما ما نمی دونیم به دست کی،میشه برامون توضیح بدید؟تا سه روز وقت دارید توضیح بدید،اگر دلیل وجه نداشته باشید مجبوریم شما رو به مدت ۱ سال بندازیم زندان
دیانا:چییی یعنی چی اخههع
پلیس:اینم آدرس اداره پلیس،اگر تا سه روز نتونست بیاید حکمتون انجام میشه
و پلیس ها رفتن
ارسلان:حالا باید چیکار کنیم؟
پانیذ:ما باید با خواهر سحر همدست بشیم
بچه ها:چییی
حمایتتتتتتت
برا پارت بعد
لایک:۱۵
کامنت:۱۰
حمایت کنید خدایی کمه
part:63
#ارسلان
خانم دکتر حالش خوبه
دکتر:حال خودشون که خوبه الان هم بهوش اومدم ولی متاسفانه بچه سقت شده
پانیذ:چیییی
دکتر:من واقعا متاسفم ولی جوری که ایشون تصادف کردن به نظر من خیلی شانس آوردن خودشون چیزیشون نشده
ارسلان:خواهش می کنم
که دکتر رفت
پانیذ:همینو می خواستی بچه رو کشتی ها
ارسلان:پانیذ الان من خودم به خاطر دیانا خیلی عصبانیم بفهم اینو
پانیذ:عصبانی؟بخدا اگه دیانا چیزیش می شد من ترو می کشتم
ارسلان:پانیذ به منم حق بده یه نفر به زن من تجاو*ز کرده می فهمی
که دکتر گفت برید داخل ماهم رفتیم داخل
#دیانا
به هوش اومدم دیدم داخل بیمارستان ارپانی بالا سرم بودن
ارسلان:خوبی فداتشم حالت خوبه
دیانا:ممنون عشقم من خوبم بچه حالش خوبه
ارسلان:هیچی نگفتم
دیانا:چیشدع پانیذ منو دق نده
پانیذ:منو ببخش ولی بچت سقت شده
دیانا:چیییی بچممم
ارسلان:دیانا منو ببخش اینطوری دیگه ممکنه بچه دار نشدی و محکم می زدم تو سر خودم
دیانا:ارسلان جون من نکن من ترو خیلی وقت بخشیدم
پانیذ:واقعا می بخشیش؟
دیانا:ما باهم ازدواج می کنیم و می تونیم دوباره بچه دار بشیم
ارسلان:ممنونم ازت دیانا ولی قضیه این امیر چیه هان چرا به من نگفتی؟اگه از اون بچه خوشت نیومد چرا از همون اول سقتش نکردی ها؟
که چند تا پلیس اومدن
پلیس:سلام ما از طرف اداره پلیس مزاحمتون میشیم،اقای ارسلان کاشی طبق تحقیقات ما شما با سرکار خانم سحر فضلی رابطه داشتید اما چند مدت بعدش جنازه ایشون به دست ما اومده و فوت شدن اما ما نمی دونیم به دست کی،میشه برامون توضیح بدید؟تا سه روز وقت دارید توضیح بدید،اگر دلیل وجه نداشته باشید مجبوریم شما رو به مدت ۱ سال بندازیم زندان
دیانا:چییی یعنی چی اخههع
پلیس:اینم آدرس اداره پلیس،اگر تا سه روز نتونست بیاید حکمتون انجام میشه
و پلیس ها رفتن
ارسلان:حالا باید چیکار کنیم؟
پانیذ:ما باید با خواهر سحر همدست بشیم
بچه ها:چییی
حمایتتتتتتت
برا پارت بعد
لایک:۱۵
کامنت:۱۰
حمایت کنید خدایی کمه
۵.۵k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.