part5
part5
Daddy fucker vahshim🥑
&امروز کار داری؟
-اره
&اها باشه راستی بار چیشد کشتی میریم؟
-امشب ساعت 10 باید اونجا باشیم ساعت 8 حرکت میکنیم
&باشه ا/ت چی؟
-ا/ت... به یونگی میگم بیاد پیشش
&باشه فردا کار داری؟
-نه چطور
&واسه ا/ت خرید کنیم
-فعلا نه بزار چند روزی بگذره
&باشه اما چرا؟
-گفتم الان وقتش نیست
&باشه من میرم یکم قدم بزنم
-باشه برو منم به یونگی زنگ میزنم.. بزار به هیونگ هم زنگ بزنم...
*صحبت تلفنی هیونگ و کوک*
×بله کوکی
-امشب میایم بار
×باشه امادست بیاین
-ته هم میاد
×باشه فعلا خدافظ
-خدافظ
*صحبت تلفنی کوک و یونگی*
علامت یونگی¶
¶بله.. شما؟
-منم کوک نشناختی
¶عه کوک تویی جونم بگو
-امروز میای عمارت از یه دختر مراقبت کنی؟
¶اره چرا نمیام معلومه که میام حالا دختره کیه؟
-اشپز عمارته اسمش بعد میفهمی سنش 18
¶اها باشه اوکی میام
-مرسی فعلا خدافظ
¶خدافظ
*پایان صحبت تلفنی کوک و یونگی*
ویو کوک
خب من دیگه برم کار دارم ا/ت خونس دیگه الان یونگی میاد
ویو یونگی
حتما دختر جذابیه برم ببینم چطور یه ژوننننن
ویو ته
بعد که یونگی اومد عمارت منم برم باهاش یه صحبتی کنم بعد برم پیش کوک
ویو ا/ت
داشتم خودمو اماده میکردم صدای در عمارت اومد فک کنم ته باشه بدو بدو رفتم سمت در دیدم ته نبود یه پسر جذاب بود انگاری یکی از دوست های کوک بود پس من رفتم سمتش...
+سلام شما؟
¶من دوست کوک هستم باید امروز نا شب پیش تو باشم
+چرا؟
¶چون که اربابت اینجوری خواسته
+پس اقا ته کجاست؟
¶نمیدونم
+اسمت چیه؟
¶یونگی
+اها منم ا/ت هستم
¶خوشبختم... دختر کیوتی هستی
+مرسی..
¶برام یه قهوه بیار تلخ نباشه
+من فقط غذا برای ارباب و اقا ته درست میکنم مسعول قهوه من نیستم
¶برام مهم نیست فقط یه قهوه برام درست کن بیار نمیخای که کوک تنبیهت کنه
+ایشش خب بابا
¶با من درست حرف بزن دختره هرزه
+من هرزه نیستم
¶ممتظر قهوه میمونم
+ایشش
ویو ا/ت
رفتم برای اون پسره احمق یه قهوه تلهخ تلخ درست کردم چون بهم گفت هرزه عصبانیم کرد...
+بیا اینم قهوت
¶وایسااا
+چیه
¶چرا تلخه؟
+چون من بلد نیستم درست کنم
¶احمق شیر چرا نریختی
+احمق خودتی
¶هی با من درست حرف بزن
+اگه نزنم... عه اینا یکی داره در میزنه حتما ته
¶خودم درو باز میکنم
&سلام... یونگی
¶سلام...
&ا/ت کو؟
¶نشسته رو مبل قهوه میخوره
&چی چرا اون مگه صاحب خونست*عصبی*
¶نمیدونم برو از خودش بپرس
&ا/تتتتتت
+بله
&تو داری قهوه میخوری؟
+چیزه...
¶اشکالی نداره من بهش اجازه دادم
&اها خب ا/ت من و کوک داریم میریم ساعت 3 شب برمیگردیم تو پیش یونگی میخونی و به حرفش گوش میدی
+چشم
¶مگه نباید ساعت 10 اونجا باشی؟
&ساعت 8 باید حرکت کنیم الان ساعت 10 دقیقه به 8
¶اها باشه پس فعلا خدافط
&خدافظ
+خدافظ اقا ته
&ا/ت شب میبینمت
+هوم
ویو ا/ت
بعد که ته رفت من رفتم اتاقم
Daddy fucker vahshim🥑
&امروز کار داری؟
-اره
&اها باشه راستی بار چیشد کشتی میریم؟
-امشب ساعت 10 باید اونجا باشیم ساعت 8 حرکت میکنیم
&باشه ا/ت چی؟
-ا/ت... به یونگی میگم بیاد پیشش
&باشه فردا کار داری؟
-نه چطور
&واسه ا/ت خرید کنیم
-فعلا نه بزار چند روزی بگذره
&باشه اما چرا؟
-گفتم الان وقتش نیست
&باشه من میرم یکم قدم بزنم
-باشه برو منم به یونگی زنگ میزنم.. بزار به هیونگ هم زنگ بزنم...
*صحبت تلفنی هیونگ و کوک*
×بله کوکی
-امشب میایم بار
×باشه امادست بیاین
-ته هم میاد
×باشه فعلا خدافظ
-خدافظ
*صحبت تلفنی کوک و یونگی*
علامت یونگی¶
¶بله.. شما؟
-منم کوک نشناختی
¶عه کوک تویی جونم بگو
-امروز میای عمارت از یه دختر مراقبت کنی؟
¶اره چرا نمیام معلومه که میام حالا دختره کیه؟
-اشپز عمارته اسمش بعد میفهمی سنش 18
¶اها باشه اوکی میام
-مرسی فعلا خدافظ
¶خدافظ
*پایان صحبت تلفنی کوک و یونگی*
ویو کوک
خب من دیگه برم کار دارم ا/ت خونس دیگه الان یونگی میاد
ویو یونگی
حتما دختر جذابیه برم ببینم چطور یه ژوننننن
ویو ته
بعد که یونگی اومد عمارت منم برم باهاش یه صحبتی کنم بعد برم پیش کوک
ویو ا/ت
داشتم خودمو اماده میکردم صدای در عمارت اومد فک کنم ته باشه بدو بدو رفتم سمت در دیدم ته نبود یه پسر جذاب بود انگاری یکی از دوست های کوک بود پس من رفتم سمتش...
+سلام شما؟
¶من دوست کوک هستم باید امروز نا شب پیش تو باشم
+چرا؟
¶چون که اربابت اینجوری خواسته
+پس اقا ته کجاست؟
¶نمیدونم
+اسمت چیه؟
¶یونگی
+اها منم ا/ت هستم
¶خوشبختم... دختر کیوتی هستی
+مرسی..
¶برام یه قهوه بیار تلخ نباشه
+من فقط غذا برای ارباب و اقا ته درست میکنم مسعول قهوه من نیستم
¶برام مهم نیست فقط یه قهوه برام درست کن بیار نمیخای که کوک تنبیهت کنه
+ایشش خب بابا
¶با من درست حرف بزن دختره هرزه
+من هرزه نیستم
¶ممتظر قهوه میمونم
+ایشش
ویو ا/ت
رفتم برای اون پسره احمق یه قهوه تلهخ تلخ درست کردم چون بهم گفت هرزه عصبانیم کرد...
+بیا اینم قهوت
¶وایسااا
+چیه
¶چرا تلخه؟
+چون من بلد نیستم درست کنم
¶احمق شیر چرا نریختی
+احمق خودتی
¶هی با من درست حرف بزن
+اگه نزنم... عه اینا یکی داره در میزنه حتما ته
¶خودم درو باز میکنم
&سلام... یونگی
¶سلام...
&ا/ت کو؟
¶نشسته رو مبل قهوه میخوره
&چی چرا اون مگه صاحب خونست*عصبی*
¶نمیدونم برو از خودش بپرس
&ا/تتتتتت
+بله
&تو داری قهوه میخوری؟
+چیزه...
¶اشکالی نداره من بهش اجازه دادم
&اها خب ا/ت من و کوک داریم میریم ساعت 3 شب برمیگردیم تو پیش یونگی میخونی و به حرفش گوش میدی
+چشم
¶مگه نباید ساعت 10 اونجا باشی؟
&ساعت 8 باید حرکت کنیم الان ساعت 10 دقیقه به 8
¶اها باشه پس فعلا خدافط
&خدافظ
+خدافظ اقا ته
&ا/ت شب میبینمت
+هوم
ویو ا/ت
بعد که ته رفت من رفتم اتاقم
۱۶.۴k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.