هر شب قبل از خواببی آنکه باخبر باشیجولان میدهی در خیالمگاه با لبخندی گوشه ی لبگاه با اشکی سرازیر از گونهبه هر جان کندنی شده،خودَت را نهخیالت را حبس میکنم در خوابم!