Vech

Vech:
کوچکترین چیزی باعث می‌شه تمام آب بدنم، جمع شه در چشمَم. چشمَم سریع شروع می‌کنه به سوختن.
سعی میکنم با نیشگون گرفتن پشت دستم از بین ببرمش اما دیگه حتی واسه مغزم مهم نیست که تو جمع باشم یا تنها، یا اینکه اون حرف چقدر آزاردهندست یا منطقی.
ولی سرم هنوز آبرو داری میکنه، خودشو میندازه پایین و تا وقتی مجبور نشه بالا نمیاد، اینطوری کسی نمیفهمه که چقدر درد توی چشمَم جمع شده.
دیدگاه ها (۰)

یکی بهم میگفت:«اگه تو تمام لحظات تصورش میکنی؛اگرنمیتونی فرام...

اگر به من بگویند زیباترین واژه ای که تا کنون یاد گرفتی چیست؟...

به جایی میرسی که هیچکس واقعا درکت نمیکنه.باهات حرف میزنن،حتی...

- مثل پر کاه توی هوا معلقم و تکلیفم با خودم و با تو روشن نیس...

وانشات اینوماکی//پارت ۳

وانشات {سناریو} جونگکوکی (باحوله از جلوش رد میشی)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط