Vech
Vech:
کوچکترین چیزی باعث میشه تمام آب بدنم، جمع شه در چشمَم. چشمَم سریع شروع میکنه به سوختن.
سعی میکنم با نیشگون گرفتن پشت دستم از بین ببرمش اما دیگه حتی واسه مغزم مهم نیست که تو جمع باشم یا تنها، یا اینکه اون حرف چقدر آزاردهندست یا منطقی.
ولی سرم هنوز آبرو داری میکنه، خودشو میندازه پایین و تا وقتی مجبور نشه بالا نمیاد، اینطوری کسی نمیفهمه که چقدر درد توی چشمَم جمع شده.
کوچکترین چیزی باعث میشه تمام آب بدنم، جمع شه در چشمَم. چشمَم سریع شروع میکنه به سوختن.
سعی میکنم با نیشگون گرفتن پشت دستم از بین ببرمش اما دیگه حتی واسه مغزم مهم نیست که تو جمع باشم یا تنها، یا اینکه اون حرف چقدر آزاردهندست یا منطقی.
ولی سرم هنوز آبرو داری میکنه، خودشو میندازه پایین و تا وقتی مجبور نشه بالا نمیاد، اینطوری کسی نمیفهمه که چقدر درد توی چشمَم جمع شده.
- ۲.۹k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط