این رمان رو نوشته و ازش ممنونم:https://wisgoon.com/nezoko
این رمان رو نوشته و ازش ممنونم:https://wisgoon.com/nezoko_anime
بعد از جلسه گیو به اتاق رفت اما شینوبو نبود لباسش رو عوض کرد( عکس لباس رو گزاشتم)
و به شینوبو پیام داد و یه قرار داخل ساحل گزاشتن
پرش زمانی
گیو:سلام کوچو_سان
شینوبو:سلام تومیوکا_سان
شینوبو:میشه یه چیزی بخوام ازتون؟
گیو که از شدت زیبایی شینوبو در لباسش مونده بود داخل ذهنش : بزار حالا برسم
گفت:بله بفرمایید
شینوبو:میشه منو با اسمم صدا بزنید و انقدر رسمی صحبت نکنید؟
گیو:البته، اما شما هم همین کار رو انجام بدید لطفا کمی رفتن داخل اب و بازی کردن و بعد غروب خورشید رو نگاه کردن
شینوبو و گیو هم زمان توی ذهن خودشون:باید بدونه اره باید بهش بگم
شینوبو و گیو:باید یه چیزی رو بدونی
گیو:تو اول بگو
شینوبو:نه تو اول بگو
گیو:پس بیا همزمان بگیم
شینوبو: باشه
هردو باهم :من بهت علاقه دارم
هردو:😳😳😳
گیو دست شینوبو رو گرفت و شینوبو رو به سمت خودش اورد و کمی به هم نگاه کردن و گیو شینوبو رو بوسید
اما..............
بعد از جلسه گیو به اتاق رفت اما شینوبو نبود لباسش رو عوض کرد( عکس لباس رو گزاشتم)
و به شینوبو پیام داد و یه قرار داخل ساحل گزاشتن
پرش زمانی
گیو:سلام کوچو_سان
شینوبو:سلام تومیوکا_سان
شینوبو:میشه یه چیزی بخوام ازتون؟
گیو که از شدت زیبایی شینوبو در لباسش مونده بود داخل ذهنش : بزار حالا برسم
گفت:بله بفرمایید
شینوبو:میشه منو با اسمم صدا بزنید و انقدر رسمی صحبت نکنید؟
گیو:البته، اما شما هم همین کار رو انجام بدید لطفا کمی رفتن داخل اب و بازی کردن و بعد غروب خورشید رو نگاه کردن
شینوبو و گیو هم زمان توی ذهن خودشون:باید بدونه اره باید بهش بگم
شینوبو و گیو:باید یه چیزی رو بدونی
گیو:تو اول بگو
شینوبو:نه تو اول بگو
گیو:پس بیا همزمان بگیم
شینوبو: باشه
هردو باهم :من بهت علاقه دارم
هردو:😳😳😳
گیو دست شینوبو رو گرفت و شینوبو رو به سمت خودش اورد و کمی به هم نگاه کردن و گیو شینوبو رو بوسید
اما..............
۴.۲k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.