یک شاهدخت و چهار خواننده
یک شاهدخت و چهار خواننده
📌 پارت هجدهم 📌
🔙 فلش بک کریس 🔙
اون از من بزرگ تر بود رابطه ی خوبی داشتیم تا اینکه اون ( بچه ها اونا از یک مادر نیستن بخاطر همین هیچ شباهتی به هم ندارن ) یه روز توی پارکینگ جلوی من مادرم رو کشت پدر اون رو خیلی دوست داشت برای اینکه پدر اون رو از خودش دور نکنه صحنه ی قتل رو جوری درست کرد که یکی دیمه از روی حسادت این کارو کرده من هم تا راستش رو می گفتم پدرم می گفت تو چون مادرت رو از دست دادی این جوری فکر میکنی اون سعی کرده مادرت رو نجات بده هیراز پدرم دور تر میشدم از وضعیت زندگیم ناراضی بودم پس تصمیم گرفتم به کره بیا و خواننده شم
🔙 پایان فلش بک 🔙
وقتی این موضوع رو فهمیدم خیلی ناراحت شدم بغلش کردم اون شب حال هر دوتامون بد بود خودش رو ازم جدا کرد کمی نگام کرد
کریس: خیلی گریه کردی میرم کمی آب بیارم
( کریس )
رفتم آب آوردم که دیدم روی مبل خوابش برده لیوان آب رو روی میز گزاشتم هانا رو بغل کردم بردمش توی اتاقش گذاشتمش روی تختش و پتو رو روش کشیدم لپش رو بوسیدم اومدم بیام بیرون که عکس های توی اتاقش من رو به خودش جلب کرد عکس پسرای بی تی اس بود بیشتر از همه عکسای یونگی بود از اتاق رفتم بیرون به سمت اتاق خودم رفتم و رفتم داخل اتاق روی تخت دراز کشیدم بیشتر از آنکه برادرم دوست پسر عشقم بوده عکس یونگی ناراحتم میکرد چرا باید عکسای اون باشه ؟
چرا اون یونگی رو دوست داره ؟
مگه من چی از یونگی کم دارم
کل فکرم رو اینا در کرده بود داشتم دیوونه می شدم
هی به خودم میگفتم تو می تونی اون رو عاشق خودت کنی کریس تو می تونی ویکی نه اگه قبل از اینکه هانا عاشق من بشه یونگی عاشقش بشه و بهش اعتراف کنه
توی همین فکرا بودم که خوابم بورد .......😴😴😴😴
اینم از این پارت
لایک و کامنت 💜💜
خوابم میاد من رفتم خوابای خوب ببینم 😪
📌 پارت هجدهم 📌
🔙 فلش بک کریس 🔙
اون از من بزرگ تر بود رابطه ی خوبی داشتیم تا اینکه اون ( بچه ها اونا از یک مادر نیستن بخاطر همین هیچ شباهتی به هم ندارن ) یه روز توی پارکینگ جلوی من مادرم رو کشت پدر اون رو خیلی دوست داشت برای اینکه پدر اون رو از خودش دور نکنه صحنه ی قتل رو جوری درست کرد که یکی دیمه از روی حسادت این کارو کرده من هم تا راستش رو می گفتم پدرم می گفت تو چون مادرت رو از دست دادی این جوری فکر میکنی اون سعی کرده مادرت رو نجات بده هیراز پدرم دور تر میشدم از وضعیت زندگیم ناراضی بودم پس تصمیم گرفتم به کره بیا و خواننده شم
🔙 پایان فلش بک 🔙
وقتی این موضوع رو فهمیدم خیلی ناراحت شدم بغلش کردم اون شب حال هر دوتامون بد بود خودش رو ازم جدا کرد کمی نگام کرد
کریس: خیلی گریه کردی میرم کمی آب بیارم
( کریس )
رفتم آب آوردم که دیدم روی مبل خوابش برده لیوان آب رو روی میز گزاشتم هانا رو بغل کردم بردمش توی اتاقش گذاشتمش روی تختش و پتو رو روش کشیدم لپش رو بوسیدم اومدم بیام بیرون که عکس های توی اتاقش من رو به خودش جلب کرد عکس پسرای بی تی اس بود بیشتر از همه عکسای یونگی بود از اتاق رفتم بیرون به سمت اتاق خودم رفتم و رفتم داخل اتاق روی تخت دراز کشیدم بیشتر از آنکه برادرم دوست پسر عشقم بوده عکس یونگی ناراحتم میکرد چرا باید عکسای اون باشه ؟
چرا اون یونگی رو دوست داره ؟
مگه من چی از یونگی کم دارم
کل فکرم رو اینا در کرده بود داشتم دیوونه می شدم
هی به خودم میگفتم تو می تونی اون رو عاشق خودت کنی کریس تو می تونی ویکی نه اگه قبل از اینکه هانا عاشق من بشه یونگی عاشقش بشه و بهش اعتراف کنه
توی همین فکرا بودم که خوابم بورد .......😴😴😴😴
اینم از این پارت
لایک و کامنت 💜💜
خوابم میاد من رفتم خوابای خوب ببینم 😪
۱۰.۸k
۲۷ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.