بیش از یک قرن پیش، دوما به عنوان کودکی با ویژگی های خارق
بیش از یک قرن پیش، دوما به عنوان کودکی با ویژگیهای خارقالعاده به دنیا آمد. او به خاطر داشتن چشمانی به رنگ رنگین کمان و موهای رنگ پریده به عنوان فردی فرا طبیعی دیده میشد که میتواند با خدایان در ارتباط باشد. پدر و مادرش که او آنها را بسیار کمهوش میدانست، او را به عنوان رئیس فرقهای قرار دادند که به ایمان بهشتی معروف شد. او با وجود تحقیر هوش پایین پدر و مادرش اما این نقش را پذیرفت. با این حال او هرگز صدای خدایان را نشنید.
دوما به عنوان سرکرده فرقه در اتاقی با تزئینات فراوان مینشست و افراد زیادی به نزد او میآمدند که برای رنجهایشان در زندگی از او راهنمایی و کمک میخواستند. او این داستانها را به شدت کسلکننده میپنداشت و گیج بود که چرا برای کمک به سراغ یک کودک میآیند. این افراد از او میخواستند تا آنها را به بهشت هدایت کند که این موضوع باعث گریه دوما شد، زیرا او هرگز بهشت، خدایان و بودا را باور نداشت. برای او این موارد چیزی بیش از یک فانتزی خلق شده توسط بشر نبودند و او از این اعتقادات ساختگی مردم گلهمند بود.
دوما همچنین فردی بیاحساس بود و قادر به درک احساسات انسانی نبود. زمانی که او هنوز یک بچه بود، مادرش از یک بیماری روانی رنج میبرد و همین عاملی شد تا او پدر دوما را با خاطر رابطه با زنان دیگر فرقه با خنجری به کام مرگ بفرستد. پس از این اقدام او بلافاصله خودش را هم با سمی کشت. با وجود این که این اتفاقات ناخوشایند جلوی چشمان دوما رقم میخورد، اما او تنها به خاطر خون ریخته شده و بوی آن منزجر شد. او فقط میخواست هوا به بیرون از اتاق برود تا بوی تعفن روی وسایل باقی نماند.
ادامه دارد...
دوما به عنوان سرکرده فرقه در اتاقی با تزئینات فراوان مینشست و افراد زیادی به نزد او میآمدند که برای رنجهایشان در زندگی از او راهنمایی و کمک میخواستند. او این داستانها را به شدت کسلکننده میپنداشت و گیج بود که چرا برای کمک به سراغ یک کودک میآیند. این افراد از او میخواستند تا آنها را به بهشت هدایت کند که این موضوع باعث گریه دوما شد، زیرا او هرگز بهشت، خدایان و بودا را باور نداشت. برای او این موارد چیزی بیش از یک فانتزی خلق شده توسط بشر نبودند و او از این اعتقادات ساختگی مردم گلهمند بود.
دوما همچنین فردی بیاحساس بود و قادر به درک احساسات انسانی نبود. زمانی که او هنوز یک بچه بود، مادرش از یک بیماری روانی رنج میبرد و همین عاملی شد تا او پدر دوما را با خاطر رابطه با زنان دیگر فرقه با خنجری به کام مرگ بفرستد. پس از این اقدام او بلافاصله خودش را هم با سمی کشت. با وجود این که این اتفاقات ناخوشایند جلوی چشمان دوما رقم میخورد، اما او تنها به خاطر خون ریخته شده و بوی آن منزجر شد. او فقط میخواست هوا به بیرون از اتاق برود تا بوی تعفن روی وسایل باقی نماند.
ادامه دارد...
۱.۶k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.