شاهرگهای زمین از داغ باران پر شدهست

شاهرگ‌های زمین از داغ باران پر شده‌ست
آسمانا! کاسه‌ی صبر درختان پر شده‌ست

زندگی چون ساعت شماطه‌دار کهنه‌ای
از توقف‌ها و رفتن‌های یکسان پر شده‌ست

چای می‌نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می‌نوشم ولی از اشک فنجان پر شده‌ست

بس که گل‌هایم به گور دسته جمعی رفته‌اند
دیگر از گل‌های پرپر خاک گلدان پر شده‌ست

دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف‌های ارزان پر شده‌ست

شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! شهر
از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده‌ست

#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۱)

از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟!دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ ...

گاهی می خندمگاهی گریه می کنمگریه اما بیشتر اتفاق می افتدبه ه...

#جمعه شعر بلندی ست از نبودن های تــــوو دلتنگی های منکه از ...

اهل موسیقی نبودم در تمام زندگیبی تو اما روز و شببا "شد خزا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط