پاییز عاشقی (autumn love )
پاییز عاشقی (autumn love )
Part 22
ویو میجو:
با آهنگی ک تهیونگ توی هدفن پلی کرده بود ترسم از بین رفت اما وقتی نزدیک رسیدنمون بود از شانس بدم شارژ هدفون تموم شد و مجبور شدم درش بیارم
بعد از چند مین رسیدیم و باید پیاده میشم خواستم پیاده شم ک یکدفعه سرم گیج رفت خواستم بیفتم ک تهیونگ منو بغل کرد
_بیب چیکار میکنی؟ حالت خوبه(نگران)
+ااااا... ااا... اره فقط یکم سرم گیج میره
_میخوای بریم دکتر
+نههه حالم خوبه فقط میشه بریم پشمک بخریم
_میجویااا تو این حالت بازم پشمک میخوای(خنده)
+اووم لطفا چاگی
و بعد تهیونگ و جونگ کوک رفتن و با ۴تا پشمک برگشتن واووو خیلی خوب بود
با هم پشمکو میخوردیم ک
_چاگی
+اووم؟
_به نظر برا تو خوشمزه تره
+هااا؟(متعجب)
و نفهمیدم چی شد ک یکدفعه تهیونگ پشمک منو گاز زد
عصبانی نگاش کردم و منم پشمک اونو گاز زدم
وبا دهن پر گفتم
+حالا دیگه پشمک منو میقولی؟ اووم بیا تا بعد درس عبرتی شه برات
(و همه با هم خندیدن)
: خب بریم وسیله دومی
=عااای چاگی تروخدا نه من خیلی میترسم باز
: مشکلی نداره چاگی میریم اون کوچولوها رو سوار میشم
=عاای نه چاگی دیر وقته بیاین بریم خرید کنیم و برگردیم خونه تا برا امشب آماده شیم
_عی وای حواسم نبود امشب پروازه
(همه با هم گفتن ماهم)
_پس بریم مسناپولیس
+عه اره ایده خوبیه تاجایی ک میدونم مرکز خرید خوبیه تقریبا همه چی توش پیدا میشع
باهم رفتیم مسناپولیس
خیلی خوشگل بود از هم جدا شدیم تا وقتمون هدر نره برا خرید تا بمونیم یکیمون یه چی بخره
ویو بورام:
من و جونگ کوک از میجو و تهیونگ جدا شدیم
=چاگی
: جانم؟
=میشه بریم اول لباس بخریم؟
: چرا ک نه هرچی شما بگی خانوم
لبخندی زدم و به راهمون ادامه دادیم با خودم گفتم تمام لباسایی ک میخوامو از اینجا بگیرم ک دیگه بچه ها خسته نشن منم رفتم و لباسامو خریدم اما دیدم جونگ کوک چیزی بر نمیداره
=چاگی تو چیزی نمیخوای؟
: نه عزیزم من همین چند روز پیش ک میخواستم بهت اعتراف کنم رفتم و کلی لباس و کفش برا خودم گرفتم و خیلی دارم تو با خیال راحت خرید کن
عکس لباسایی ک خریدن رو میزارم
Part 22
ویو میجو:
با آهنگی ک تهیونگ توی هدفن پلی کرده بود ترسم از بین رفت اما وقتی نزدیک رسیدنمون بود از شانس بدم شارژ هدفون تموم شد و مجبور شدم درش بیارم
بعد از چند مین رسیدیم و باید پیاده میشم خواستم پیاده شم ک یکدفعه سرم گیج رفت خواستم بیفتم ک تهیونگ منو بغل کرد
_بیب چیکار میکنی؟ حالت خوبه(نگران)
+ااااا... ااا... اره فقط یکم سرم گیج میره
_میخوای بریم دکتر
+نههه حالم خوبه فقط میشه بریم پشمک بخریم
_میجویااا تو این حالت بازم پشمک میخوای(خنده)
+اووم لطفا چاگی
و بعد تهیونگ و جونگ کوک رفتن و با ۴تا پشمک برگشتن واووو خیلی خوب بود
با هم پشمکو میخوردیم ک
_چاگی
+اووم؟
_به نظر برا تو خوشمزه تره
+هااا؟(متعجب)
و نفهمیدم چی شد ک یکدفعه تهیونگ پشمک منو گاز زد
عصبانی نگاش کردم و منم پشمک اونو گاز زدم
وبا دهن پر گفتم
+حالا دیگه پشمک منو میقولی؟ اووم بیا تا بعد درس عبرتی شه برات
(و همه با هم خندیدن)
: خب بریم وسیله دومی
=عااای چاگی تروخدا نه من خیلی میترسم باز
: مشکلی نداره چاگی میریم اون کوچولوها رو سوار میشم
=عاای نه چاگی دیر وقته بیاین بریم خرید کنیم و برگردیم خونه تا برا امشب آماده شیم
_عی وای حواسم نبود امشب پروازه
(همه با هم گفتن ماهم)
_پس بریم مسناپولیس
+عه اره ایده خوبیه تاجایی ک میدونم مرکز خرید خوبیه تقریبا همه چی توش پیدا میشع
باهم رفتیم مسناپولیس
خیلی خوشگل بود از هم جدا شدیم تا وقتمون هدر نره برا خرید تا بمونیم یکیمون یه چی بخره
ویو بورام:
من و جونگ کوک از میجو و تهیونگ جدا شدیم
=چاگی
: جانم؟
=میشه بریم اول لباس بخریم؟
: چرا ک نه هرچی شما بگی خانوم
لبخندی زدم و به راهمون ادامه دادیم با خودم گفتم تمام لباسایی ک میخوامو از اینجا بگیرم ک دیگه بچه ها خسته نشن منم رفتم و لباسامو خریدم اما دیدم جونگ کوک چیزی بر نمیداره
=چاگی تو چیزی نمیخوای؟
: نه عزیزم من همین چند روز پیش ک میخواستم بهت اعتراف کنم رفتم و کلی لباس و کفش برا خودم گرفتم و خیلی دارم تو با خیال راحت خرید کن
عکس لباسایی ک خریدن رو میزارم
۳.۶k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.