با صدای نازک اما رندانهای صداش میزنی
با صدای نازک اما رندانهای صداش میزنی:
«من کوکی آوردم... رزبریه. خودم پختم، فقط برای تو.»
سرشو نمیچرخونه. فقط یه صدای بم و آشنا:
«سلام، خانومِ شیرینکار، وقتی اومدی بوی رزبری اومد،میدونم که این بو فقط مال توعه.»
لبخند نصفهای روی لبت مینشینه و چند قدم جلوتر میری.
چرخ هنوز میچرخه.
چشمت روی اون گل نرمیه که بین انگشتاش شکل میگیره.
ناگهان، با شیطنتی کودکانه، خم میشی و میگی:
«منم میخوام! بذار منم درست کنم!»
بدون اینکه حتی بهت نگاه کنه، خیلی خشک جواب میده:
«نه. این بازی نیست. گل، شوخی نداره.»
ابرو بالا میندازی. شونههاتو بالا میندازی و اخم میکنی.
«باشه... پس به داییم میگم اذیتم کردی.»
برمیگردی که بری، اما صدای بلند شدن صندلی و بعدش تماس یه دست داغ با کمرت و حلقه شدن دستاش دور تو، مجبورت میکنه از حرکت بایستی.
«من کوکی آوردم... رزبریه. خودم پختم، فقط برای تو.»
سرشو نمیچرخونه. فقط یه صدای بم و آشنا:
«سلام، خانومِ شیرینکار، وقتی اومدی بوی رزبری اومد،میدونم که این بو فقط مال توعه.»
لبخند نصفهای روی لبت مینشینه و چند قدم جلوتر میری.
چرخ هنوز میچرخه.
چشمت روی اون گل نرمیه که بین انگشتاش شکل میگیره.
ناگهان، با شیطنتی کودکانه، خم میشی و میگی:
«منم میخوام! بذار منم درست کنم!»
بدون اینکه حتی بهت نگاه کنه، خیلی خشک جواب میده:
«نه. این بازی نیست. گل، شوخی نداره.»
ابرو بالا میندازی. شونههاتو بالا میندازی و اخم میکنی.
«باشه... پس به داییم میگم اذیتم کردی.»
برمیگردی که بری، اما صدای بلند شدن صندلی و بعدش تماس یه دست داغ با کمرت و حلقه شدن دستاش دور تو، مجبورت میکنه از حرکت بایستی.
- ۶.۰k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط