طراحه من..؟!
طراحه من..؟!
پارت¹³
ویوات:
حرفام از قصد نبود...فقط برای رفتن جونگهی اون حرفارو زدم...ولی با هرکلمه ضربان قلبم بالاتر میرفت
تو نیم قدمی تهیونگ بودم..
شروع کردم به حرف زدن..
ات:بابت یکم پیش متاسفم..خواستم که بره و زیاد اینجا رو اعصابت نباشه
_:اشکالی نداره
ات:خب دیگه من برم..شب خوش
_:شب خوش
از اونجا خیلی سریع رفت خونه..لباسشو عوض کرد و به سمت بار حرکت کرد..میخواست با گول زدن سجونگ مدارکو ازش بدزده..رسید بار..جلوی در ی بادیگارد وایساده بود که جلوی ورود ات روبه بار گرفت
ات:چیکار میکنین؟
بادیگارد:خانم جئون ات هستین درسته؟
ات:عام..بله
بادیگارد:رئیس توی یکی از اتاقای بالا منتظرتون هستن..شماره اتاق ۲۰۱ هست
ات:باشه
صدای قدم هاش که روی پله گزاشته میشدن به گوش میرسید...از اول همه چیز رو اماده کرده بود
داخل کیفش هم شوکر و هم چاقوی تیز محظ احتیاط گزاشته بود
عطری زده بود که از ۲۰متری همه رو دیوونه خودش میکرد
رسید به جلوی در اتاق..با رسیدنش در به روش باز شد
مرده تقریبا
سجونگ:خوش اومدی
ات:ممنون*لبخند*
بعد وارد شدن در پشت سرش قفل شد
سجونگ قدم به قدم بهش نزدیکتر میشد
سجونگ:از اونی که فکر میکردم بدن جذاب تری داری..شاید این اخرین بار دیدارمون نباشه
از کمر ات گرفت ک ات یکم دوری کرد
ات:من اینجا راحت نیستم...میشه بریم خونت؟
سجونگ:خونم؟...باشه
سوار ماشین شدن..
نزدیکای خونه بودن که سجونگ بوسه رو شروع کرد...ات برای اینکه بتونه اعتماد سجونگرو تا خونه جلب کنه کاری جز همراهی کردنش نداشت
بعد اینکه رسیدن مستقیم وارد اتاق شدن
سجونگ:افرین دختر خوب...باید همینجوری همراهیم کنی
همین لحظه بود ک ادم سجونگ وارد اتاق شد
سجونگ:چطور جرعت میکنی بی اجازه وارد اتاق شی هان*داد*
ا:رئیس معذرت میخوام ولی دلیل مهمی واسه کارم دارم..لطفا ی لحظه باهام بیاین
سجونگ:لعنتیی...جایی نرو باشه؟..تو اتاق منظرم باش و لباساتو دربیار
ات:باشه عزیزم*لبخند*
ویوات:..
پارت¹³
ویوات:
حرفام از قصد نبود...فقط برای رفتن جونگهی اون حرفارو زدم...ولی با هرکلمه ضربان قلبم بالاتر میرفت
تو نیم قدمی تهیونگ بودم..
شروع کردم به حرف زدن..
ات:بابت یکم پیش متاسفم..خواستم که بره و زیاد اینجا رو اعصابت نباشه
_:اشکالی نداره
ات:خب دیگه من برم..شب خوش
_:شب خوش
از اونجا خیلی سریع رفت خونه..لباسشو عوض کرد و به سمت بار حرکت کرد..میخواست با گول زدن سجونگ مدارکو ازش بدزده..رسید بار..جلوی در ی بادیگارد وایساده بود که جلوی ورود ات روبه بار گرفت
ات:چیکار میکنین؟
بادیگارد:خانم جئون ات هستین درسته؟
ات:عام..بله
بادیگارد:رئیس توی یکی از اتاقای بالا منتظرتون هستن..شماره اتاق ۲۰۱ هست
ات:باشه
صدای قدم هاش که روی پله گزاشته میشدن به گوش میرسید...از اول همه چیز رو اماده کرده بود
داخل کیفش هم شوکر و هم چاقوی تیز محظ احتیاط گزاشته بود
عطری زده بود که از ۲۰متری همه رو دیوونه خودش میکرد
رسید به جلوی در اتاق..با رسیدنش در به روش باز شد
مرده تقریبا
سجونگ:خوش اومدی
ات:ممنون*لبخند*
بعد وارد شدن در پشت سرش قفل شد
سجونگ قدم به قدم بهش نزدیکتر میشد
سجونگ:از اونی که فکر میکردم بدن جذاب تری داری..شاید این اخرین بار دیدارمون نباشه
از کمر ات گرفت ک ات یکم دوری کرد
ات:من اینجا راحت نیستم...میشه بریم خونت؟
سجونگ:خونم؟...باشه
سوار ماشین شدن..
نزدیکای خونه بودن که سجونگ بوسه رو شروع کرد...ات برای اینکه بتونه اعتماد سجونگرو تا خونه جلب کنه کاری جز همراهی کردنش نداشت
بعد اینکه رسیدن مستقیم وارد اتاق شدن
سجونگ:افرین دختر خوب...باید همینجوری همراهیم کنی
همین لحظه بود ک ادم سجونگ وارد اتاق شد
سجونگ:چطور جرعت میکنی بی اجازه وارد اتاق شی هان*داد*
ا:رئیس معذرت میخوام ولی دلیل مهمی واسه کارم دارم..لطفا ی لحظه باهام بیاین
سجونگ:لعنتیی...جایی نرو باشه؟..تو اتاق منظرم باش و لباساتو دربیار
ات:باشه عزیزم*لبخند*
ویوات:..
۶.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.