گاهی درجه ی درد به نقطه ای میرسد که آدم ها فقط با متلاشی

گاهی درجه ی درد به نقطه ای می‌رسد که آدم ها فقط با متلاشی کردن آرام می‌شوند؛
یکی خودش را می‌زند!
یکی بشقاب و ظروف سفره را می‌کوبد به دیوار!
یکی جیغ می‌کشد!
یکی می‌رود سراغ سنگین ترین وزنه ی باشگاه!
یکی همه اش را سرِ کیسه بُکس خالی می‌کند!
یکی مشت به در و دیوار می‌کوبد!
یکی هم بی دلیل و بی بهانه، همه ی دور و اطرافیانش را می‌گیرد به باد سرزنش و سرکوفت، و حتی ناسزا. به عالم و آدم بد و بیراه می‌گوید و می‌غرّد تا کمی سبک شود.

این جور وقت ها نگویید طرف دیوانه است.
نگویید بی ملاحظه است.
نگویید خود آزاری دارد.
نگویید عجب اخلاق سگی.

این ها همه اش یک جور درد دل کردن است. منتها درجه ی درد انقدر بالاست که با حرف زدن و اشک ریختن کاری از پیش نمی‌رود، فریاد لازم است، فریاد.

اگر مدت‌ها دست نوازش بر سر و رویتان کشیده، از انصاف به دور است که حالا شانه از سیبلِ ترکش ها شدن خالی کنید.
بمانید.
بایستید.
اگر روزی نرمیِ سینه اش ناز بالشتان بوده، چند دقیقه سختیِ ضربه ها را تاب بیاورید تا عیارتان معلوم شود.

گاهی کیسه بُکس بودن، عین عشق است.
دیدگاه ها (۴)

امیدوارم امشب هر چی خوبیه و خوشبختیهبراتون رقم بخورهکلبه هات...

ای معبودم!...چه لذت بخش است گذر نسیم یاد تو بر دلها،چه زیباس...

خدای منچه بر سرمان دارد می آید؟هر ماه بلایی تازه تر، بر سر ش...

رابطه مثلِ یه بافتنی میمونه....دوتا رو دوتا زیـر....دوتا بوس...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

"درمان کیونگ"کیونگ حالا آرامتر بود، اما هنوز تب داشت. پوستش ...

پارت دارک۲ :

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط