part 1
part 1
دنیای موازی
اینکه یک روز هیچکس بی تی اس رو یادش نباشه خیلی ترسناکه و این ترسناک ترش میکنه که فقط خودت یادت باشه 😱
مثل همیشه از خواب بیدار شدم یک دوش ۱۰ مینی گرفتم حاضر شدم و رفتم مدرسه عادتم این بود وقتی وارد مدرسه میشدم میرفتم پیش دوستم میا تا درباره ی اعضا ازش سوال بپرسم بیشتر درباره ی کوکی و تهیونگ حرف میزدیم اخه بایس میا تهیونگ بود و بایس من کوکی تو فکر خوابیدن که دیشب دیدم بودم فراموشی بی تی اس امکان نداره 😁 توی این فکر بودم که دیدم دم در مدرسه ام رفتم تو اولین کسی که دیدم میا بود
ا/ت: سیلام میا چجوری چه خبر از اعضا
میا : اعضا کی 🤔
با حالت تعجب بهش نگاه کردم
ا/ت: منظور بی تی اس از کوکی و تهیونگ خبری نداری نمیدونی از سربازی کی میان
میا: ا/ت اعضای بی تی اس کی خوبی امتحان روی مغزت فشار آورده
تموم تنم به لرزه افتاد نکنه خوابم داره اتفاق میوفته آنقدر ترسیده بودم توی افکار خودم غرق شدم که نفهمیدم کی زنگ کلاس خورد همه رفته بودن توی حیاط کسی نبود من رفتم توی کلاس .
کل کلاس هواسم پرات بود میترسید م خیلی هم میترسیدم اینکه هیشکی اعضا رو یادش نیاد نهههه
با تکون دادن های یک نفر به خودم اومدم
میا : خوبی چرا رنگ شبیه گچ دیواره
ا/ت: ها ؟ چی ؟ خوبی خوبم من میرم خونه
میا : مطمئنی خوبی
ا/ت: اره خوبم خدافظ
میا : خدافظ 😕
کل راه خونه گریه میکردم شاید داشت باهام شوخی میکرد اره اره داشته باهام شوخی میکرده ولی انقدر جدی رسیدم خونه اولین کاری که کردم برای میا یکی از عکس های اعضا رو فرستادم منتظر بودم سین کنه
میا: چراعکسه سیاه
ا/ت: سیاه !؟ عکس اعضای بی تی اس 😑
میا : این بی تی اس کی هست از اول صبحی بهش گیر دادی
فکر کنم واقعیت داشت اره اون یادش نمیاد یکدفعی یک نور سفید از گوشیم اومد بیرون
نههههههه
امید وارم خودتون اومده باشه این پارت اول آگه شرط ها اجرا بشه پارت دوم میزارم 🙂
لایک ۱۰
کامنت ۶
دنیای موازی
اینکه یک روز هیچکس بی تی اس رو یادش نباشه خیلی ترسناکه و این ترسناک ترش میکنه که فقط خودت یادت باشه 😱
مثل همیشه از خواب بیدار شدم یک دوش ۱۰ مینی گرفتم حاضر شدم و رفتم مدرسه عادتم این بود وقتی وارد مدرسه میشدم میرفتم پیش دوستم میا تا درباره ی اعضا ازش سوال بپرسم بیشتر درباره ی کوکی و تهیونگ حرف میزدیم اخه بایس میا تهیونگ بود و بایس من کوکی تو فکر خوابیدن که دیشب دیدم بودم فراموشی بی تی اس امکان نداره 😁 توی این فکر بودم که دیدم دم در مدرسه ام رفتم تو اولین کسی که دیدم میا بود
ا/ت: سیلام میا چجوری چه خبر از اعضا
میا : اعضا کی 🤔
با حالت تعجب بهش نگاه کردم
ا/ت: منظور بی تی اس از کوکی و تهیونگ خبری نداری نمیدونی از سربازی کی میان
میا: ا/ت اعضای بی تی اس کی خوبی امتحان روی مغزت فشار آورده
تموم تنم به لرزه افتاد نکنه خوابم داره اتفاق میوفته آنقدر ترسیده بودم توی افکار خودم غرق شدم که نفهمیدم کی زنگ کلاس خورد همه رفته بودن توی حیاط کسی نبود من رفتم توی کلاس .
کل کلاس هواسم پرات بود میترسید م خیلی هم میترسیدم اینکه هیشکی اعضا رو یادش نیاد نهههه
با تکون دادن های یک نفر به خودم اومدم
میا : خوبی چرا رنگ شبیه گچ دیواره
ا/ت: ها ؟ چی ؟ خوبی خوبم من میرم خونه
میا : مطمئنی خوبی
ا/ت: اره خوبم خدافظ
میا : خدافظ 😕
کل راه خونه گریه میکردم شاید داشت باهام شوخی میکرد اره اره داشته باهام شوخی میکرده ولی انقدر جدی رسیدم خونه اولین کاری که کردم برای میا یکی از عکس های اعضا رو فرستادم منتظر بودم سین کنه
میا: چراعکسه سیاه
ا/ت: سیاه !؟ عکس اعضای بی تی اس 😑
میا : این بی تی اس کی هست از اول صبحی بهش گیر دادی
فکر کنم واقعیت داشت اره اون یادش نمیاد یکدفعی یک نور سفید از گوشیم اومد بیرون
نههههههه
امید وارم خودتون اومده باشه این پارت اول آگه شرط ها اجرا بشه پارت دوم میزارم 🙂
لایک ۱۰
کامنت ۶
۵.۰k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.