part 2
part 2
دنیای موازی
باسر درده بعدی به هوش اومدم اینجا دیگه کجاست توی یک پارک بودم هوا تاریک بود باد میومد آنقدر سر د بود که دندونام بهم میخورد صدایی واق واق سگ از همه جا میومد بلند شدم تموم تنم درد میکردم چرا من اینجام یکدفعه یادم اومد گوشی ، نور سفید ، فراموشی بی تی اس ، با یادآوری بی تی اس بغض سنگینی گلو مو گرفت ساعت تقریبا ۳ بود تا زمانی که خورشید اومد بیرون گریه کردم بخاطر اینکه نمیدونستم کجام از اعضا خبری نبود هیشکی اعضا رو یادش نمیومد همینجوری داشتم گریه میکردم که یک صدایی اومد صدایی یک زن بود ( علامت زن &)
&: هی هرزه بلند شو
با کی بود بامن داشت چی میگفت
ا/ت: خانوم درست حرف بزن
&: هه درست حرف بزنم توهم با اون ۷ تا الدنگ هم دستی
چی گفت ۷ تا یعنی ممکنه ....
ا/ت: اون هفت نفر کی ان خانوم
&: خودتو به اون راه نزن ببرینش
ا/ت: کجا منو کجا میبرین ولم کنید
دوتا غول بیابونی دستامو گرفته بودن پاهام روی زمین کشیده میشد خیسی خونو روی پاهام حس میکردم به خونه ی متروکه رسیدیم در خونه رو باز کردن پرتم کردن توی خونه سر به یک چیزه تیز خورد و سیاهیی
با پاشیده شدن آب روی صورتم چشمامو باز کردم چند نفر بالای سرم بودن چشمام تار میدیدن چند بار پلک زدم
باورم نمیشه واقعا اعضای بی تی اسن چشمام پر اشک شده بود همه جارو تار میدیدم جین اومد نزدیک
جین : حالت خوبه
ا/ت: جین خودتی
همه ی اعضا با تعجب بهم نگاه میکردن
همه باهم هم زمان: تو مارو میشناسی مارو فراموش نکردی
ا/ت: نه فراموش هق نکردم هق شما حالتون خوبه هق
کوکی اومد جلو با دستای پهن و بزرگش شونمو گرفت تکون میداد ( منحرف نشو)
کوک : تو که با ما شوخی نمیکنی نه ( با بغض )
ا/ت: نهههه شوخی نمیکنم نهههه
شروع کردم به گریه کردن یکدفعه توی بغل یکنفر فرو رفتم کوکی بغلم کرده بود از لرزشه شونش فهمیدم داره گریه میکنه شدت گریم بیشتر شد
ا/ت : گریه نکن
خوب اینم از پارت دوم امید وارم خوشتون اومده باشه
شرط
کامنت ۶
لایک ۱۰
دنیای موازی
باسر درده بعدی به هوش اومدم اینجا دیگه کجاست توی یک پارک بودم هوا تاریک بود باد میومد آنقدر سر د بود که دندونام بهم میخورد صدایی واق واق سگ از همه جا میومد بلند شدم تموم تنم درد میکردم چرا من اینجام یکدفعه یادم اومد گوشی ، نور سفید ، فراموشی بی تی اس ، با یادآوری بی تی اس بغض سنگینی گلو مو گرفت ساعت تقریبا ۳ بود تا زمانی که خورشید اومد بیرون گریه کردم بخاطر اینکه نمیدونستم کجام از اعضا خبری نبود هیشکی اعضا رو یادش نمیومد همینجوری داشتم گریه میکردم که یک صدایی اومد صدایی یک زن بود ( علامت زن &)
&: هی هرزه بلند شو
با کی بود بامن داشت چی میگفت
ا/ت: خانوم درست حرف بزن
&: هه درست حرف بزنم توهم با اون ۷ تا الدنگ هم دستی
چی گفت ۷ تا یعنی ممکنه ....
ا/ت: اون هفت نفر کی ان خانوم
&: خودتو به اون راه نزن ببرینش
ا/ت: کجا منو کجا میبرین ولم کنید
دوتا غول بیابونی دستامو گرفته بودن پاهام روی زمین کشیده میشد خیسی خونو روی پاهام حس میکردم به خونه ی متروکه رسیدیم در خونه رو باز کردن پرتم کردن توی خونه سر به یک چیزه تیز خورد و سیاهیی
با پاشیده شدن آب روی صورتم چشمامو باز کردم چند نفر بالای سرم بودن چشمام تار میدیدن چند بار پلک زدم
باورم نمیشه واقعا اعضای بی تی اسن چشمام پر اشک شده بود همه جارو تار میدیدم جین اومد نزدیک
جین : حالت خوبه
ا/ت: جین خودتی
همه ی اعضا با تعجب بهم نگاه میکردن
همه باهم هم زمان: تو مارو میشناسی مارو فراموش نکردی
ا/ت: نه فراموش هق نکردم هق شما حالتون خوبه هق
کوکی اومد جلو با دستای پهن و بزرگش شونمو گرفت تکون میداد ( منحرف نشو)
کوک : تو که با ما شوخی نمیکنی نه ( با بغض )
ا/ت: نهههه شوخی نمیکنم نهههه
شروع کردم به گریه کردن یکدفعه توی بغل یکنفر فرو رفتم کوکی بغلم کرده بود از لرزشه شونش فهمیدم داره گریه میکنه شدت گریم بیشتر شد
ا/ت : گریه نکن
خوب اینم از پارت دوم امید وارم خوشتون اومده باشه
شرط
کامنت ۶
لایک ۱۰
۴.۷k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.