و من از صبحی مینویسم ه با شایش چشمانت آغاز م

و من از #صبــحی #مینـــویسم ڪه با #ڪَشایش چشمانت #آغاز میشـــود #ونڪَاهِ تــــو #مجابم میڪند
ڪه بی اختیار #واژه ها را
ڪنار #بڪَذارم و #فقط بڪَویم #دوستت دارم_اے #روشناے_هرشب_و_روزهایم...
دیدگاه ها (۱)

عطرِ آغوش توزیباترین انقلابی‌ستکه هر روز در میانِ جانمعاشقان...

عصر که می شودخیال آغوشت، خیال بی قراری هایم می شود ...عصر ک...

‌ تا تب لبهــای تو میگیرد ازمــن ،اختیـار !!!میشــــوم تسلــ...

تو را در آغوش میگیرممستی تنت چون شرابی درون رگ هایم فرو می ر...

دوستت دارمانقدر زیاد که گاهی وقت هاکه دوریچشمانم بی اختیار ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط