BTS, Roman
#زندگی_من
#ادامه_پارت_دهم
خودمو جمع و جور کردم و روی صورتم لبخند کوچیکی کاشتم.[باید توی نگاه اول خوب بنظر بیای. حواست باشه]
من- ببخشید. شما اقای تهیونگ هستید؟
..- اینجا کسی من و به اسم صداد نمیزه.
من- ببخشید، پس اقای کیم.
ابرو ها شو بالا و پایین و زیر چشمی نگام کرد که صدای خانوم چو با ترس دراومد.
چو- اقا. باید بگی اقا
به خانوم چو نگاه کردم.[اوه داری میرینی!]
من- ببخشید اقا
سرم و پایین گرفتم و ادامه دادم.
من- تا به حال خدمه نبودم.
[اره یوشه، از الان به بعد یک خدمه بدبختی. یک خدمه ای که هیچ خانواده ای نداره و اینجا یک غریبس]
میخواست بغضم بگیره و گریه کنم. ولی الان نه[تمرکز کن]
تهیونگ راه افتاد و از خونه خارج شد. منم به سرعت سمت خانوم چو رفتم.
من- خانوم چو، اقا کی برمیگردن؟
چو- تا وقتی که ما هستیم. البته امروز دیرتر رفتن، وگرنه همیشه ۹:۰۰ میرن تا ۱۸:۰۰ .
من- اوم.. میشه یکگ ازش بهم بگید؟
چو- البته. خیلی بداخلاق و غُدّ هست. فقط باید روی حرفش حرف نزنی. دیگه میشی بهترین براش.
من- برگام!
چو- تازه.. از طرفی هم اگه اتفاقی برات بیوفته، خیلی نگرانت میشه. بهت نگرانی شو نشون نمیده، اما از طرز صحبتش حس میکنی.
من- ههه!
چو- اره دیگه، مهمتریناش همینان. دیگه بقیش به خودت بستگی داره که چطور باهات رفتار کنه.
من- اوهوم
چو- راستی تو نمیخوای از خودت بگی؟
من- ام.... ببخشید میتونم نگم!؟
چو- او البته! من مجبورت نمیکنم. به هرحال به من ربطی نداره!
لبخندی زدم و از خانوم چو تشکر کردم.
چو- خب، اگه میخوتستی روز اول برای اق خوب بنظر بیای، باید بگم کم بد پیش رفتی. حالا برو بخواب
من- بازم کاری نشده. این چیزی نیست، حالا مونده تا بشناسمش. من دیگه میرم. ممنون بابت امروز
..
روی تخت دراز کشیده بودم.
من- نور خیلی اذیتم میکنه. تخت و جابه جا میکنم.
از جا بلند شدم و تخت و جا جا کردم. جایی هم برای تخت نداشت، اما مجبور شدم جلوی کشو های کمدم گذاشتم. طوری که دیگه نمیتونستم کمدم و باز کنم.
من- عیب نداره، هروقت لازم داشتی کمد و میکشی جلوتر بعد میذاری سر جاش. حالا بخواب.
خیلی خسته بودم. چقدر زود خوابم برد!
پایان.فصل.اول
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
#ادامه_پارت_دهم
خودمو جمع و جور کردم و روی صورتم لبخند کوچیکی کاشتم.[باید توی نگاه اول خوب بنظر بیای. حواست باشه]
من- ببخشید. شما اقای تهیونگ هستید؟
..- اینجا کسی من و به اسم صداد نمیزه.
من- ببخشید، پس اقای کیم.
ابرو ها شو بالا و پایین و زیر چشمی نگام کرد که صدای خانوم چو با ترس دراومد.
چو- اقا. باید بگی اقا
به خانوم چو نگاه کردم.[اوه داری میرینی!]
من- ببخشید اقا
سرم و پایین گرفتم و ادامه دادم.
من- تا به حال خدمه نبودم.
[اره یوشه، از الان به بعد یک خدمه بدبختی. یک خدمه ای که هیچ خانواده ای نداره و اینجا یک غریبس]
میخواست بغضم بگیره و گریه کنم. ولی الان نه[تمرکز کن]
تهیونگ راه افتاد و از خونه خارج شد. منم به سرعت سمت خانوم چو رفتم.
من- خانوم چو، اقا کی برمیگردن؟
چو- تا وقتی که ما هستیم. البته امروز دیرتر رفتن، وگرنه همیشه ۹:۰۰ میرن تا ۱۸:۰۰ .
من- اوم.. میشه یکگ ازش بهم بگید؟
چو- البته. خیلی بداخلاق و غُدّ هست. فقط باید روی حرفش حرف نزنی. دیگه میشی بهترین براش.
من- برگام!
چو- تازه.. از طرفی هم اگه اتفاقی برات بیوفته، خیلی نگرانت میشه. بهت نگرانی شو نشون نمیده، اما از طرز صحبتش حس میکنی.
من- ههه!
چو- اره دیگه، مهمتریناش همینان. دیگه بقیش به خودت بستگی داره که چطور باهات رفتار کنه.
من- اوهوم
چو- راستی تو نمیخوای از خودت بگی؟
من- ام.... ببخشید میتونم نگم!؟
چو- او البته! من مجبورت نمیکنم. به هرحال به من ربطی نداره!
لبخندی زدم و از خانوم چو تشکر کردم.
چو- خب، اگه میخوتستی روز اول برای اق خوب بنظر بیای، باید بگم کم بد پیش رفتی. حالا برو بخواب
من- بازم کاری نشده. این چیزی نیست، حالا مونده تا بشناسمش. من دیگه میرم. ممنون بابت امروز
..
روی تخت دراز کشیده بودم.
من- نور خیلی اذیتم میکنه. تخت و جابه جا میکنم.
از جا بلند شدم و تخت و جا جا کردم. جایی هم برای تخت نداشت، اما مجبور شدم جلوی کشو های کمدم گذاشتم. طوری که دیگه نمیتونستم کمدم و باز کنم.
من- عیب نداره، هروقت لازم داشتی کمد و میکشی جلوتر بعد میذاری سر جاش. حالا بخواب.
خیلی خسته بودم. چقدر زود خوابم برد!
پایان.فصل.اول
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
- ۱.۶k
- ۰۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط