تو راه بودیم ا.ت خوابیده بود سرش رو به پنجره تکه داد بود
تو راه بودیم ا.ت خوابیده بود سرش رو به پنجره تکه داد بود ولی چنددقیقه بعد بیدارش
ا.ت:هنوز نرسیدیم ....کجا میریم (با صدای خواب آلود)
کوک:نه... میریم خونه یکی از دوستمام
ا.ت:آهان.... میشه یه سوال بپرسم
کوک:بپرس
ا.ت:بیرون چه شکلیه
کوک:همین شکلیه دیگه که داری میبینی
ا.ت:نه بیرون از امارت رو نمیگم که اینجا که فقط درخت داره ویه جاده منظورم شهره
کوک خیلی تعجب کرده بود
کوک:چی ... چرا مگه تا حالا بیرون رو ندیدی
ا.ت:نه ندیدم میدونم عجیبه ولی خوب من خانواده ندارم که شنبه و یکشنبه برم پیش شون
کوک:آهانمتاسفم .....
(چند مین بعد)
کوک:رسیدیم پیدا شو
ا.ت:باشه
پیداشدم رفتم داخل خونه کوک هم امد دوست کوک هم
جیمین:سلام ... عه دوست دخترتم آوردی که
کوک:دوستم دخترم نیست....دوستمه
جیمین:باشه بیاین تو
رفتیم تو جیمین دست شو رو بهم دراز کرد
جیمین:سلام پارک جیمین هستم
ا.ت:منم کیم ا.ت هستم خوشبختم
جیمین:همچینین ..... خو بچه اتفاقی افتاده امیدین اینجا
کوک:ا.ت میتونیم بهت اعتماد کنم
ا.ت:اره معلومه
کوک:خوبمن دیشب رفته بودم به یه مهمونی سر میز شام بودم که فهمیدم اونا منو دعوت نکردن برای اینکه خوشو بش کنیم اونا می خواستن منو بکشن به بادیگارد و منشی پول دادن و بهم خیانت کردن امرور صبح اینو فهمیدم تا نزدیک های خونه پیاده امدم که تیر خوردم ولی خودمو رسوندم به در افتادم بعدش ا.ت امد نجاتم داد
جیمین:قبلا پسرا دخترا رو نجات میدادن ولی الان😂
کوک:هر هر چقدرم خنده داشت.... خوب الان شب فردا یکاری میکنیم امشب رو اینجا میمونیم خوب ما کجا بخوابیم
جیمین:خوب من اینجا فقط ۲ تا اتاق خواب دارم ا.ت تو اون اتاق خواب بخوابه منو کوک هم تو اتاق من می خوابین
ا.ت:باشه.... میشه من برم بخوام خیلی خسته م
کوک:اره برو
رفتم تو اتاق خواب پیرهنم رو دآوردم من همیشه زیر پیرهنم یه تاب مشکی میپوشم
بعد گرفتم خوابیدم تخت خیلی نرمی بود
(ویو کوکمین)
منو جیمین پیش هم خوابیده بودیم جیمین خواب بود همش خروپف میکرد نمی توتنستم بخوابم رفتم دم در اتاق ا.ت.......
(مست کن امشب ساقی کجای😂)
شرط
لایک ۳۰
کامنت ۵۰
دمتون گرم خیلی زود شرط ها رو انجام میدین
ا.ت:هنوز نرسیدیم ....کجا میریم (با صدای خواب آلود)
کوک:نه... میریم خونه یکی از دوستمام
ا.ت:آهان.... میشه یه سوال بپرسم
کوک:بپرس
ا.ت:بیرون چه شکلیه
کوک:همین شکلیه دیگه که داری میبینی
ا.ت:نه بیرون از امارت رو نمیگم که اینجا که فقط درخت داره ویه جاده منظورم شهره
کوک خیلی تعجب کرده بود
کوک:چی ... چرا مگه تا حالا بیرون رو ندیدی
ا.ت:نه ندیدم میدونم عجیبه ولی خوب من خانواده ندارم که شنبه و یکشنبه برم پیش شون
کوک:آهانمتاسفم .....
(چند مین بعد)
کوک:رسیدیم پیدا شو
ا.ت:باشه
پیداشدم رفتم داخل خونه کوک هم امد دوست کوک هم
جیمین:سلام ... عه دوست دخترتم آوردی که
کوک:دوستم دخترم نیست....دوستمه
جیمین:باشه بیاین تو
رفتیم تو جیمین دست شو رو بهم دراز کرد
جیمین:سلام پارک جیمین هستم
ا.ت:منم کیم ا.ت هستم خوشبختم
جیمین:همچینین ..... خو بچه اتفاقی افتاده امیدین اینجا
کوک:ا.ت میتونیم بهت اعتماد کنم
ا.ت:اره معلومه
کوک:خوبمن دیشب رفته بودم به یه مهمونی سر میز شام بودم که فهمیدم اونا منو دعوت نکردن برای اینکه خوشو بش کنیم اونا می خواستن منو بکشن به بادیگارد و منشی پول دادن و بهم خیانت کردن امرور صبح اینو فهمیدم تا نزدیک های خونه پیاده امدم که تیر خوردم ولی خودمو رسوندم به در افتادم بعدش ا.ت امد نجاتم داد
جیمین:قبلا پسرا دخترا رو نجات میدادن ولی الان😂
کوک:هر هر چقدرم خنده داشت.... خوب الان شب فردا یکاری میکنیم امشب رو اینجا میمونیم خوب ما کجا بخوابیم
جیمین:خوب من اینجا فقط ۲ تا اتاق خواب دارم ا.ت تو اون اتاق خواب بخوابه منو کوک هم تو اتاق من می خوابین
ا.ت:باشه.... میشه من برم بخوام خیلی خسته م
کوک:اره برو
رفتم تو اتاق خواب پیرهنم رو دآوردم من همیشه زیر پیرهنم یه تاب مشکی میپوشم
بعد گرفتم خوابیدم تخت خیلی نرمی بود
(ویو کوکمین)
منو جیمین پیش هم خوابیده بودیم جیمین خواب بود همش خروپف میکرد نمی توتنستم بخوابم رفتم دم در اتاق ا.ت.......
(مست کن امشب ساقی کجای😂)
شرط
لایک ۳۰
کامنت ۵۰
دمتون گرم خیلی زود شرط ها رو انجام میدین
۱۱.۵k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.