بـلاتـکلیـف ( غـزل )

دلـیـلِ هـر بـیـتـی کـه سـرودم ز مـاتـمـت ..
تو در شـعرم یـافـت می‌شـوی من در غمـت

شـبیـه بـاغـی کـه نـیـازمـنـدِ بــر بـاغـبـان ؛؛
نـگاهـم دار شـایـدم ، بـگـشـتـم چـو لازمـت

جراحت و زخـم که خـوردی ، بـده جـواب :
کنون بجز من کیست ؟ مُـسَکّـن و مرهـمت

سـقـوط و افـتـادنـت ، بـدیـدم ز مـهـلـکــه :
گـرفـتمـت فـوری و دو دسـتـی ؛ مـحکـمـت

نـه سادگی کن ، نـه مهر بِـوَرز و نـه اعـتمـاد
که پیش از قـربانی شدنت بشناس ؛ آدمـت

دلــم به دور بــودنـت کـه قــانــع نـمـی‌شـود
علاقـه داشت از نزدیـک کند عرض مقدمت

بـرابـرِ عـشـق مـا را نـشـانـدی بـه امـتـحـان
نتیجـه چیزی نیست جز " وفا و مرحمت "

اراده بایـد کـرد و پذیـرفـت که شـیفـتـگی :
نـیـاز بـه جـبـر و زور نـداشـت و مـقـاومـت

هـنـوز بـلاتـکلـیـفـی تـو ..! رنـجـم مـی‌دهـد
مـراحـم هـستـم من بـگو یا که مـزاحمـت ؟


#بلاتکلیف
#یزدان_ماماهانی
#آغازسرایش۱۶_۹_۱۴۰۲
#پایان‌سرایش۲۴_۹_۱۴۰۲
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_
دیدگاه ها (۰)

بـزم یلــدا ( ربـاعـی )

آمــوزه ( غـزل )

مـنظـومـۀ چـالـش ( مـثنـوی )

جـانـفشـانـی ( ربـاعـی )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط