مـنظـومـۀ چـالـش ( مـثنـوی )
از آن مــانــده مــیــراث یـگــانــه پـســر
رســیـد روزی از روزگــاران ، چـســان ؟
پـسـر را پــدر تـا کــنــد ، امــتـحــان ..!!
بــه اوضــاع فــرزنــد ،، اشــاره شــود ..
در آیـنــده بــایـسـت ، چــکــاره شــود ؟
نخست همچو شیری که در بیشه گشت
به فکر رفت فـرو ، غـرقِ اندیشـه گشت
ســراســر بـه دورِ جـبـیـن هـالــه تـافـت
سرش را بِـخـارانـد سپس چـاره یافـت
بـیَـنـداخـت بـه راه طـرح یـک چـالـشـی
پــســـر را کــنــد ،، قــدری آزمــایـــشــی
بــیـاورده هــمــراه و دسـتـش سـه شـی
که پـول بـود و قـرآن و مـشروب و مِـی
بـسـاط را چـو سـفــره بـکــرد بـر زمـیـن
خـطور کرده بـودش به ذهنش چـنیـن !
پسـر سـوی" پـول و پَـلِـه " پـیش رَود ..
در آیـنــده " ســرمــایــه دار " مـیــشــود
اگر جـانـب و سـمـت " قـرآن " شـتافـت
" سلـوک و بـرآینـد دیـن " دست بیافـت
اگر هم برفت سمـت " مـشروب و مِـی "
بـگـردد بـه الــواطـی عـمــرش چـو طـی
پیِ خـویـش و نـزدش پـسـر را بـخْـوانـد
بــریــن امــر ، او را بـه چـالـش کـشـانــد
نه بگذاشت نه برداشت پسر بی درنـگ :
برفت سـوی چالـش سریـع چون فشنگ
نـخسـت او دویـدش بـه دنـبــال" پـول "
سپس کَـنْـد و گردید به جیبـش وصـول
به " قرآن " رسید ، از زمین ، زین قِبَـل :
بـلـنــد کــرد و بـگـذاشــت بـه زیــرِ بـغـل
ادامـه بـداد راهِ خـویـش ، کــرده طـی ..
سرانجـام رسید او به " مشروب و مِی "
گرفـت دست و سمتِ لـب و لـوچـه بـرد
کشیـده سر و زانـکه چنـد جـرعـه خورد
دریـن بـاره .. چیـزی نپـرسیـد و رفـت !
نـگـاه بــر پـدر کــرد و خـنـدیــد و رفـت
پــدر در شـگـفـت بــود و حـیـران بـسـا !
چـه فـکـر کـرده بـود و کـنـون شــد چـها
سـکـوت کـرد کـمـی رفـتـه در بُـهت فـرو
گـشود لب ؛ به ریشخند بگفتش : به او..
خـلاصــی بــرفــت ، تـیــرِ آزمــایــشــم !
خــودم را بــه چـالـش کـشـانـد چـالـشـم
سـه شـی را ربــودش پــســر از زمـیــن !
بـرآینـدِ چـالـش هـمــی شـد ، چـنـیــن ..
گمان نیست کـه ذهنش کـج و کُنـد شود
" یـقـیـنـاً ؛؛ در آیـنــده ، آخـونــد شــود "
#منظومه_چالش
#مثنوی_پدروپسر
#یزدان_ماماهانی
#آغازسرایش۹_۹_۱۴۰۲
#پایانسرایش۱۳_۹_۱۴۰۲
_🎼🎸گیـــتار بـیتــــار🎸🎼_
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.