دوازدهمین شهید ماه افسران؛ شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
دوازدهمین #شهید_ماه افسران؛ شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
yon.ir/Jb340
🔴 ما مکلفیم به انجام وظیفه
آن چیزی که من و مصطفی را این قدر نزدیک کرده بود، اعتقاداتمان بود. همین نزدیکی و استحکام اعتقادات، باعث شیرینی زندگی ما شده بود. خیلی قشنگ محبتش را ابراز میکرد. سختگیر نبود، بازخواست نمیکرد، سؤال و جواب نداشتیم. دو سه ماهی بعد از ازدواجمان به دلایلی مجبور شد درس حوزه را کنار بگذارد و چون تنها درآمد زندگی ما با همان شهریه ناچیز #حوزه بود، سال اول زندگی را با هدیههای ازدواجمان گذراندیم که واقعاً سخت بود. یک روز آمد خانه و گفت: «میخواهم یک کاری انجام بدهم که نیاز به رضایت شما دارد.» ادامه دادند که: «یک نفر در کهنز است که همه او را به چشم ارازل و اوباش نگاه میکنند. او حتی به روی پدر خود چاقو کشیده و مادرش را با کتک از خانه بیرون کرده و همه خانواده و اهل محل از دست ازار او در رنج و سختیاند.
امروز او را نصیحتش کردم و گفتم: «چرا پدر و مادرت را اذیت میکنی؟» گفت: «اگر کربلا بروم درست میشوم!» گفتم: «خب حالا ما باید چه کار کنیم؟» گفت: «ما باید خرج سفر کربلای او را بدهیم.» و این در شرایطی بود که ما هیچ منبع درآمدی نداشتیم. با موافقت من او را برای اعزام به #کربلا ثبتنام کرد و حتی تا فرودگاه او را رساند و موقع برگشت هم او را از فرودگاه تا خانه آورد. وقتی یکروز از او پرسیدم: «آن بنده خدا تغییر کرده یا نه.» گفت: «پیگیری نکردم» و ادامه داد: «ما مکلفیم به انجام وظیفه و نتیجه با خداست.» مصطفی در در قبال اراذل و اوباش محلی هم احساس وظیفه داشت و نسبت به هیچ چیز بیاهمیت و بیتفاوت نبود.
همسر شهید
برگرفته از کانال سید ابراهیم
👥 کانال افسران جوان جنگ نرم:
t.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
yon.ir/Jb340
🔴 ما مکلفیم به انجام وظیفه
آن چیزی که من و مصطفی را این قدر نزدیک کرده بود، اعتقاداتمان بود. همین نزدیکی و استحکام اعتقادات، باعث شیرینی زندگی ما شده بود. خیلی قشنگ محبتش را ابراز میکرد. سختگیر نبود، بازخواست نمیکرد، سؤال و جواب نداشتیم. دو سه ماهی بعد از ازدواجمان به دلایلی مجبور شد درس حوزه را کنار بگذارد و چون تنها درآمد زندگی ما با همان شهریه ناچیز #حوزه بود، سال اول زندگی را با هدیههای ازدواجمان گذراندیم که واقعاً سخت بود. یک روز آمد خانه و گفت: «میخواهم یک کاری انجام بدهم که نیاز به رضایت شما دارد.» ادامه دادند که: «یک نفر در کهنز است که همه او را به چشم ارازل و اوباش نگاه میکنند. او حتی به روی پدر خود چاقو کشیده و مادرش را با کتک از خانه بیرون کرده و همه خانواده و اهل محل از دست ازار او در رنج و سختیاند.
امروز او را نصیحتش کردم و گفتم: «چرا پدر و مادرت را اذیت میکنی؟» گفت: «اگر کربلا بروم درست میشوم!» گفتم: «خب حالا ما باید چه کار کنیم؟» گفت: «ما باید خرج سفر کربلای او را بدهیم.» و این در شرایطی بود که ما هیچ منبع درآمدی نداشتیم. با موافقت من او را برای اعزام به #کربلا ثبتنام کرد و حتی تا فرودگاه او را رساند و موقع برگشت هم او را از فرودگاه تا خانه آورد. وقتی یکروز از او پرسیدم: «آن بنده خدا تغییر کرده یا نه.» گفت: «پیگیری نکردم» و ادامه داد: «ما مکلفیم به انجام وظیفه و نتیجه با خداست.» مصطفی در در قبال اراذل و اوباش محلی هم احساس وظیفه داشت و نسبت به هیچ چیز بیاهمیت و بیتفاوت نبود.
همسر شهید
برگرفته از کانال سید ابراهیم
👥 کانال افسران جوان جنگ نرم:
t.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
۱.۰k
۰۸ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.