یه شب که خیلی دلتنگش بودم ...
یه شب که خیلی دلتنگش بودم ...
داشتم خاطراتمونو مرور میکردم...
با خودم گفتم الان باکیه؟؟؟
کجاس؟؟
چی پوشیده؟؟؟
به عکساش خیره شدم...
دیدم پیام دارم...
نگاه کردم خواستم نخونده پاک کنم چون حوصله هیچکسی رو نداشتم...
اما تا چشمم به فرستنده خورد درجا خشکم زد...
چند بار اسمشو خوندم...
تمام خاطراتش اومد جلو چشم...
خواستم پاک کنم اما چشمم افتاد به متنش...
نوشته بود دوست دارم دیوونه...
لحنش مثل همون موقع ها بود...
با این حرفش تمام گذشته رو فراموش کردم. ..
نوشتم منم دوست دارم عشقم♥♥
با لبخند اومدم دکمه ارسال رو بزنم...
.
.
.
.
.
.
.نوشت ببخشید اشتباه شد...
داشتم خاطراتمونو مرور میکردم...
با خودم گفتم الان باکیه؟؟؟
کجاس؟؟
چی پوشیده؟؟؟
به عکساش خیره شدم...
دیدم پیام دارم...
نگاه کردم خواستم نخونده پاک کنم چون حوصله هیچکسی رو نداشتم...
اما تا چشمم به فرستنده خورد درجا خشکم زد...
چند بار اسمشو خوندم...
تمام خاطراتش اومد جلو چشم...
خواستم پاک کنم اما چشمم افتاد به متنش...
نوشته بود دوست دارم دیوونه...
لحنش مثل همون موقع ها بود...
با این حرفش تمام گذشته رو فراموش کردم. ..
نوشتم منم دوست دارم عشقم♥♥
با لبخند اومدم دکمه ارسال رو بزنم...
.
.
.
.
.
.
.نوشت ببخشید اشتباه شد...
۵.۸k
۰۸ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.