صدای بیاجازه

---

"صدای بی‌اجازه"
قسمت سی‌ام – دفتر سوخته، آهنگ‌های من

جونکوک اومد داخل،
با همون دفتری که نصف برگه‌هاش سوخته بود.
همونی که توش کلی آهنگ از خودم نوشته بودم.

جونکوک: «عه... چقدر آهنگات خفنن! پشمام ریخت.»

رفتم سمتش، خواستم دفترمو پس بگیرم،
ولی روشو کرد اون‌ور.

جین: «منم ببینم چی نوشته.»

جی‌هوپ: «بذار منم یه نگاه بندازم.»

دیدم کل اعضا دایره شدن،
داشتن می‌خوندن، پچ‌پچ می‌کردن،
اووف... حس بدی داشتم.

گهنا: «میشه بدی؟»

جوابی نگرفتم.
گهنا: «با شماهام!»

بازم هیچی.
اصلاً دوست ندارم کسی اونارو بخونه.
اون دفتر، دنیای منه.

چون دفتر دست جونکوک بود و همه داشتن می‌خوندن،
پشتشون به من بود.

از پشت لباس جونکوک رو گرفتم، پریدم بالا،
از بالای سرش دفتر رو کش رفتم،
اومدم پایین.

جونکوک: «عه! چرا کش رفتی فسقلی؟»

جیمین: «خیلی عالی نوشتی.»

نامجون: «آهنگات فوق‌العاده‌ن، دخترجون.»

من فقط دفترمو بغل کردم.
نمی‌دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت.
ولی یه چیزی تو دلم گفت:
شاید... شاید بالاخره کسی داره صدای بی‌اجازه‌مو می‌شنوه.

---
دیدگاه ها (۵)

نیما و نیواد

فیک جدیدددددمیخوام بنویسم نظر بدینننناسم فیک "در آغوش شیطان"...

بچه ها فیک خون در رگ ها بود؟ کاورشم ص بعد گذاشتم یه ادیت از ...

P⁸ویو راوی فلش بک به^^″ مهمونی″^^امروز روز بود که شاید میشد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط