حس میکنم از دعوتت قدری پشیمانم

حس میکنم از دعوتت قدری پشیمانم
ای وای بر من ! شد لبانت سهم فنجانم

آثار خود را میگذاری میروی من هم
تا صبح ساعت ها به فنجان خیره میمانم

با دیگران بودن اگر معیار داناییست
هر دم خدا را شکر میگویم که نادانم

گفتی که ممکن نیست در آغوش هم باشیم
کاری ندارد چند خطی آیه میخوانم

( زَوَّجتُکَ نَفسی ) بِلا ( فی المُدَّتِ المَعلوم )
حرفی بزن تا من بمانم پای ایمانم

بر عکسِ آدم های با ایمانِ این اقلیم
دلدارِ مدت دار را از دیده میرانم

در کل شما زیبایی اما پیشِ چشمانم
زیبا تری آری ! چرایش را نمیدانم
دیدگاه ها (۰)

پای کسی بمون که وقتی سرش داد میزنی وقتی اذیتش می‌کنی بگه بیش...

تا گرفتی دستهایم را دلم دیوانه شدتا نهادم سر به دامانت نمیدا...

خیلی ساله دلم از زندگی .. از نفس کشیدن زوری خسته اس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط