پارت ⁸
پارت ⁸
جونگ کوک گفت طناب رو بگیر حالا برو پایین طناب رو گرفتم اما دستم هنوز درد میکرد.
جونگ کوک : طناب رو محکم گرفت اما دیدم دستش هنوز درد داره پس دور کمرشو گرفتم و یک دفعه از طناب اومدیم پایین
خب حالا دیگه دستت بیشتر از این درد نمیگیره بیا بریم
ا. ت: اول از همه منو برد همون رودخونه ای که منو پیدا کرد بعدش مدرسه بچه هارو نشون داد و بعدش مرکز خرید بود گفت اینجا چند تا لباس انتخاب کنم رفتم و چند تا لباس برداشتم و بعدش منو توی محوطه که مثل مرکز شهر بود و همه چی بود توش . بعدش هم راه خیلی زیادی رو رفتیم تا به یک هتل قدیمی رسیدیم که به نظر میرسد تعطیل باشه
جونگ کوک : ا. ت این هتل بز رگی که میبینی قراره به این زودی ها صاحب پیدا کنه و باز بشه و به همین خاطر هم هرکسی که میخواد صاحب اینجا بشه باید یک انسان هم داشته باشه و جوون باشه. من از
وقتی بچه بودم خیلی برای گروهمون خوب نبودم اما میخوام خودمو ثابت کنم و این کار رو انجام بدم و به همین خاطر هم بهت نیاز دارم .
تو باهوشی و همینطور هم زرنگی بهت قول میدم که این هتل رو راه بندازم هم اتفاق های خوبی برای تو میوفته هم برای من دستت رو به نشانه قول محکم به من میدی تا اینکارو انجام بدیم؟
ا. ت : وه چقدر قشنگ حرف میزنه. منم دستم رو به دستش دادم و گفتم
خیلی خوبه بیا انجامش بدیم. خیلی خوشحال شد از حرفم و گفت تا قبل از طلوع خورشید باید بریم خونه همونطوری که دستم رو گرفته بود دویید و منم دنبالش دوییدم.....
نظر فراموش نشه پلیز💙🥺
کپی ممنوعه💔🚫
لایک بالای ۲۰💜💦
جونگ کوک گفت طناب رو بگیر حالا برو پایین طناب رو گرفتم اما دستم هنوز درد میکرد.
جونگ کوک : طناب رو محکم گرفت اما دیدم دستش هنوز درد داره پس دور کمرشو گرفتم و یک دفعه از طناب اومدیم پایین
خب حالا دیگه دستت بیشتر از این درد نمیگیره بیا بریم
ا. ت: اول از همه منو برد همون رودخونه ای که منو پیدا کرد بعدش مدرسه بچه هارو نشون داد و بعدش مرکز خرید بود گفت اینجا چند تا لباس انتخاب کنم رفتم و چند تا لباس برداشتم و بعدش منو توی محوطه که مثل مرکز شهر بود و همه چی بود توش . بعدش هم راه خیلی زیادی رو رفتیم تا به یک هتل قدیمی رسیدیم که به نظر میرسد تعطیل باشه
جونگ کوک : ا. ت این هتل بز رگی که میبینی قراره به این زودی ها صاحب پیدا کنه و باز بشه و به همین خاطر هم هرکسی که میخواد صاحب اینجا بشه باید یک انسان هم داشته باشه و جوون باشه. من از
وقتی بچه بودم خیلی برای گروهمون خوب نبودم اما میخوام خودمو ثابت کنم و این کار رو انجام بدم و به همین خاطر هم بهت نیاز دارم .
تو باهوشی و همینطور هم زرنگی بهت قول میدم که این هتل رو راه بندازم هم اتفاق های خوبی برای تو میوفته هم برای من دستت رو به نشانه قول محکم به من میدی تا اینکارو انجام بدیم؟
ا. ت : وه چقدر قشنگ حرف میزنه. منم دستم رو به دستش دادم و گفتم
خیلی خوبه بیا انجامش بدیم. خیلی خوشحال شد از حرفم و گفت تا قبل از طلوع خورشید باید بریم خونه همونطوری که دستم رو گرفته بود دویید و منم دنبالش دوییدم.....
نظر فراموش نشه پلیز💙🥺
کپی ممنوعه💔🚫
لایک بالای ۲۰💜💦
۲۴.۴k
۰۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.