رز مشکی من

رز مشکی‌ من
part 9
ویوی جنی: همون طور که گفتم ساعت ⁴ شب بود،فک‌نکنم ۱ ساعت هم خوابیده باشم،لیسا هم با تکون خوردن من بیدار شد....وقتی نگاش کردم با نگاهی سرد و بی حوصله نگام کرد و سرش رو یکم از تخت جابه جا کرد و دوباره چشم‌هاشو بست....فک‌نکنم حالا حالا ها حالش اوکی شه...البته اون خیلی ا.ت رو دوست داره،برای دیدنش خیلی خوشحال شد..
امید وارم ا.ت خوب شه،چون اگه خوب نشه...فک‌نکنم لیسا بتونه دیگه زندگی‌کنه...
چی دارم می‌گم...پا شدم و رفتم اون جایی که حساب می‌کنن...گفتن باید حداقل ۱ هفته توی بیمارستان باشه...پول اون اتاق رو دادم و دوباره رفتم توی اتاقی که ا.ت توش بود...همه ی اعصا خواب بودن...منم دوباره رفتم سرمو گذاشتم روی شونه ی جیسو تا خوابم ببره...ولی اصلا خوابم نمی برد...چشمام می سوخت ولی نمی تونستم روی هم بذارمشون...یهو دیدم ا.ت بیدار شد...یهو سریع از جام پریدم و رفتم پیشش.
جنی:ا.ت...بهوش اومدی؟(لبخند زد) وای...خیلی خوشحالم..
ا.ت:آیییی.قلبم...
جنی:صبر کن الان یهو بیدار نشو، سرت گیج میاد...وای...
(اعضا بیدار شدن)
لیسا:ا......ا.تتت...(خشکش زده بود)
ا.ت: چت شده؟چرا اینجا نشستی؟(نشست روی تخت)..
لیسا:ا.ت (اشک تو چشم هاش جمع شده بود)
ا.ت: چرا اینجوری می‌کنی...من خوبم..
لیسا:تو هیچی‌نمی‌دونی..
ا.ت: چی رو نمی‌دونم؟
لیسا:قلبت مشکل داره....متاسفم...همش تقصیر منه...
ا.ت:(یکم مکث کرد)ببین...هر اتفاقی که واسم افتاده...خودت رو مقصر نذار باشه.
ویو ا.ت: وقتی اینو گفتم دستای رگ‌رگی‌ و زخمی شدش رو گرفتم...تا چن لحظه نگاش کردم،با وجود این که اشک تو چشماش بود وقتی منو نگا می کرد لبخند می زد،همینش منو خوشحال می کرد...
لیسا:حالا...چی میخوری بگم برات بیارن؟
ا.ت: هوس رامیون کردم،میشه بگی واسم بیارن؟
لیسا:معلومه که میشه...
ویو لیسا:لبم رو اوردم جلو و می خواستم‌گونش رو بوس کنم...ولی یادم اومد که گفت از بوس بدش میاد،برا همین رفتم عقب،وقتی رفتم عقب خودش اومد گونمو بوس کرد،خیلی خوشحال شدم و خندیدم..
رفتم واسش دوکبوکی اوردم...
بچه ها می دونم خیلی بد شد...ببخشید...امید وارم خوشتون بیاد...
بای بیبی گرلام💗
دیدگاه ها (۲۰)

https://wisgoon.com/mizukiiiiiلطفا اونی مو فالو کنید☺بیبیشم ...

... omg چه شباهتی به لیسا دارهبه من‌ وایب ا.ت میده....راستی ...

مال رز مشکی منه (مثلا)میدونم خیلی مسخره شد،به بزرگی خودتون ب...

رز مشکی منpart 8(بچه ها قبل اینکه شروع کنم ممنون واسه این که...

دوست دختر اجاره ای

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط