رز مشکی من
رز مشکی من
part 8
(بچه ها قبل اینکه شروع کنم ممنون واسه این که ازم حمایت می کنین و کامنت میزارین،واقعا دوستون دارم💗)
+نمی دونمچجوری شروع کنم.
لیسا:همین الان بگو مشکل ا.ت چیه؟(داد)
+متاسفانه ایشون دچار یه بیماری قلبی شدن که ... ممکنه در هفته حداقل یک بار بیهوش بشن...بستگی به تحمل ایشون داره،اگه دردش کمتر بشه لازم نیست زیاد بیاد بیمارستان...
لیسا:چرا...چرا باید ا.تم قلبش مشکل داشته باشه؟(گریه کرد💔)
+متاسفم...
لیسا:لطفا...لطفا آقای دکتر...خانم دکتر...لطفا...خوبش کنید...لطفا (براشون زانو زد)
+لطفا واسمون زانو نزنید...تا اونجایی که می تونیم تحت درمان میزاریمشون....متاسفم...
اگه کمکی از دست ما بر می اومد حتمی انجام می دادیم...
ویو لیسا: روی زمین نشسته بودم و گریه می کردم...نه...لطفا ا.ت...لطفا خوب شو...بعد ³⁰ دقیقه رفتم و روی صندلی نشستم....و یهو اعضا اومدم...
جنی:(داشت می دوید برای همین نفس نفس می زد) لیسا...یا...ا.ت کجاست؟
لیسا:(بی حرکت سرش پایین بود و اصلا حرف نمی زد)...
رزی:یاااا...حرف بزن...اون کجاست؟(داد زد)
لیسا: اون...اون...
رزی:همه چی رو می دونم...(رفت توی یه اتاق و ا.ت اونجا بی هوش بود)
(اعضا هم رفتن تو اتاق)
جنی:وای...هنوز یه ۲۴ ساعت هم نشده که پیششیم(دستشو گذاشت روی سرش)
رزی:اوفففف....الان...چیکار کنیم؟
جنی:چیکار کنیم؟صب می کنیم تا بهوش بیاد...
جیسو:(الان دیدش) او مای گاد....وای...
لیسا:(اصلا حرف نمی زد و بی حرکت وایساده بود)
جنی: یا...تو چرا اینجوری میکنی؟ برو خدا رد شکر کن که بیشتر از این نشد...
لیسا:من...به اون قول دادم که ازش محافظت می کنم...ولی من...نتونستم...من حتی نتونستم ازش مراقبت کنم...(گریه می کنه)
جنی:لیسا شی...ببین...تقصیر تو نیست...تو که کار بدی نکردی که الان اینجاس خب؟ حالا به جای گریه کردن یکم بخواب...فکنکنم حالا حالا ها بیدار شه...
لیسا:نمی خوام بخوابم،تا صب...منتظرش می مونم...
جنی:چقد تو دو دنده ای...
ویوی جنی:منو رزی و جیسو روی صندلی که تو اتاق vip بود نشستیم و منم سرم گذاشتم روی سر جیسو تا خوابم ببره...لیسا اصلا نخوابید و کنار تخت ا.ت بود و دست ا.ت می گرفت و گریه می کرد،چن بار صدای گریه ش منو بیدار کرد...ساعت ⁴ بود که بیدار شدم و دیدم لیسا کنار تخت نشسته و سرش رو روی تخت گذاشته و خوابیده....
دوستان می دونم خیلی کم بود و خیلی درام شد ولی...امید وارم خوشتون بیاد گرلام💗
بای قشنگم💗
part 8
(بچه ها قبل اینکه شروع کنم ممنون واسه این که ازم حمایت می کنین و کامنت میزارین،واقعا دوستون دارم💗)
+نمی دونمچجوری شروع کنم.
لیسا:همین الان بگو مشکل ا.ت چیه؟(داد)
+متاسفانه ایشون دچار یه بیماری قلبی شدن که ... ممکنه در هفته حداقل یک بار بیهوش بشن...بستگی به تحمل ایشون داره،اگه دردش کمتر بشه لازم نیست زیاد بیاد بیمارستان...
لیسا:چرا...چرا باید ا.تم قلبش مشکل داشته باشه؟(گریه کرد💔)
+متاسفم...
لیسا:لطفا...لطفا آقای دکتر...خانم دکتر...لطفا...خوبش کنید...لطفا (براشون زانو زد)
+لطفا واسمون زانو نزنید...تا اونجایی که می تونیم تحت درمان میزاریمشون....متاسفم...
اگه کمکی از دست ما بر می اومد حتمی انجام می دادیم...
ویو لیسا: روی زمین نشسته بودم و گریه می کردم...نه...لطفا ا.ت...لطفا خوب شو...بعد ³⁰ دقیقه رفتم و روی صندلی نشستم....و یهو اعضا اومدم...
جنی:(داشت می دوید برای همین نفس نفس می زد) لیسا...یا...ا.ت کجاست؟
لیسا:(بی حرکت سرش پایین بود و اصلا حرف نمی زد)...
رزی:یاااا...حرف بزن...اون کجاست؟(داد زد)
لیسا: اون...اون...
رزی:همه چی رو می دونم...(رفت توی یه اتاق و ا.ت اونجا بی هوش بود)
(اعضا هم رفتن تو اتاق)
جنی:وای...هنوز یه ۲۴ ساعت هم نشده که پیششیم(دستشو گذاشت روی سرش)
رزی:اوفففف....الان...چیکار کنیم؟
جنی:چیکار کنیم؟صب می کنیم تا بهوش بیاد...
جیسو:(الان دیدش) او مای گاد....وای...
لیسا:(اصلا حرف نمی زد و بی حرکت وایساده بود)
جنی: یا...تو چرا اینجوری میکنی؟ برو خدا رد شکر کن که بیشتر از این نشد...
لیسا:من...به اون قول دادم که ازش محافظت می کنم...ولی من...نتونستم...من حتی نتونستم ازش مراقبت کنم...(گریه می کنه)
جنی:لیسا شی...ببین...تقصیر تو نیست...تو که کار بدی نکردی که الان اینجاس خب؟ حالا به جای گریه کردن یکم بخواب...فکنکنم حالا حالا ها بیدار شه...
لیسا:نمی خوام بخوابم،تا صب...منتظرش می مونم...
جنی:چقد تو دو دنده ای...
ویوی جنی:منو رزی و جیسو روی صندلی که تو اتاق vip بود نشستیم و منم سرم گذاشتم روی سر جیسو تا خوابم ببره...لیسا اصلا نخوابید و کنار تخت ا.ت بود و دست ا.ت می گرفت و گریه می کرد،چن بار صدای گریه ش منو بیدار کرد...ساعت ⁴ بود که بیدار شدم و دیدم لیسا کنار تخت نشسته و سرش رو روی تخت گذاشته و خوابیده....
دوستان می دونم خیلی کم بود و خیلی درام شد ولی...امید وارم خوشتون بیاد گرلام💗
بای قشنگم💗
۸.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.