یک سینه حرف هست، ولی نقطه چین بس است
یک سینه حرف هست، ولی نقطهچین بس است
خاتون دل و دماغ ندارم ... همین بس است …
یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم
کو شوکران؟ که زندگی اینچنین بس است …
عشق آمدهست! عقل برو جای دیگری
یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است !
مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا
یک ذره آفتاب و کمی ذرهبین بس است !
ظرف بلور! روی لبت خندهای بپاش
نذری ندیده را دو خط دارچین بس است
ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز
که سوز زخم کهنهی افسار و زین بس است
اصلا از این به بعد، شما باش و شانههات
ما را برای گریه سرِ آستین بس است …
خاتون دل و دماغ ندارم ... همین بس است …
یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم
کو شوکران؟ که زندگی اینچنین بس است …
عشق آمدهست! عقل برو جای دیگری
یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است !
مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا
یک ذره آفتاب و کمی ذرهبین بس است !
ظرف بلور! روی لبت خندهای بپاش
نذری ندیده را دو خط دارچین بس است
ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز
که سوز زخم کهنهی افسار و زین بس است
اصلا از این به بعد، شما باش و شانههات
ما را برای گریه سرِ آستین بس است …
۱.۷k
۲۳ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.