فیک『شیطان』
فیک『شیطان』
پارت ۶
ویو ا.ت
فقط نیم ساعت اهنگ گوش میدادم که برسیم خسته بودم بخاطر همین هدفونم رو در اوردم و چشمام رو بستم نمی دونم کی خوابم برد
ویو کوک
داشتم بیرون رو میدیدم که ا.ت سرش فرود اومد رو شونم قلبم از شدت تند زدن از جاش در اومد
وقتی ا.ت می خوابید خیلی کیوت میشد
داشتم همین جوری فک می کردم که یهو بازوم رو بغل کرد احساس میکردم یه بچه ۲ ساله عروسکش رو بغل کرده خیلی ناز شده بود لبخند زدم
اعضا : جااااااان تو هم دیدی کوک لبخند زد بعد از اون اتفاق این اولین لبخند کوکه
فلش بک به قبل
راوی : وقتی کوک ۹ سالش بود بهش خبر دادن پدر و مادرش تو یک اتش سوزی کشته شدن اون خیلی ناراحت بود یک سال بعد از اون اتفاق اون بهترین دوستش رو توست باند مین سانگ از دست داد از اون به بعد دیگه لبخند هم نزده بود
پایان فلش بک
ساعت ۵:۵۹ دقیقه بود که کوک ا.ت رو بیدار کرد
کوک_ و ا.ت +
_ خانم ا.ت...خانم ا.ت بیدار شو رسیدیم
+ رسیدیم چه زود
_ جنابعالی نیم ساعت رو شون من خوابیدی نیم ساعت اهنگ گوش دادی
+ چی بعد از این ماموریت اندازه یه سال می خوابم
_ باش از الان اماده باشید
نقشه رو مرور کردن و بعد حملههههههههههه
راوی : تهیونگ رفت بهترین جا برای دید زنی با تک تیر مراقب ا.ت بود که دهنش باز موند
تهیونگ : وایی یه دختر چقدر می تونه خفن باشه شت 😐
راوی : ا.ت همه بادیگارد ها رو با تفنگ و چوب بیسبال کشت و زخمی کرد
بعد از کشتن و زخمی کردن بادیگارد ها کوک هم پشت سرش اومد
ا.ت + مگه نگفتم نیا
کوک _ نمیشد اخه...
ا.ت + اخه چی
ویو ا.ت داشتم به کوک نگاه می کردم که صدایی اشنا اومد اون اون .............
تو خماری بمونید شرط ها ۲۰ لایک ۲۰ کامنت من برم بکپم
خیلی خسته ام 😭
دوستون دالم بای 💗
پارت ۶
ویو ا.ت
فقط نیم ساعت اهنگ گوش میدادم که برسیم خسته بودم بخاطر همین هدفونم رو در اوردم و چشمام رو بستم نمی دونم کی خوابم برد
ویو کوک
داشتم بیرون رو میدیدم که ا.ت سرش فرود اومد رو شونم قلبم از شدت تند زدن از جاش در اومد
وقتی ا.ت می خوابید خیلی کیوت میشد
داشتم همین جوری فک می کردم که یهو بازوم رو بغل کرد احساس میکردم یه بچه ۲ ساله عروسکش رو بغل کرده خیلی ناز شده بود لبخند زدم
اعضا : جااااااان تو هم دیدی کوک لبخند زد بعد از اون اتفاق این اولین لبخند کوکه
فلش بک به قبل
راوی : وقتی کوک ۹ سالش بود بهش خبر دادن پدر و مادرش تو یک اتش سوزی کشته شدن اون خیلی ناراحت بود یک سال بعد از اون اتفاق اون بهترین دوستش رو توست باند مین سانگ از دست داد از اون به بعد دیگه لبخند هم نزده بود
پایان فلش بک
ساعت ۵:۵۹ دقیقه بود که کوک ا.ت رو بیدار کرد
کوک_ و ا.ت +
_ خانم ا.ت...خانم ا.ت بیدار شو رسیدیم
+ رسیدیم چه زود
_ جنابعالی نیم ساعت رو شون من خوابیدی نیم ساعت اهنگ گوش دادی
+ چی بعد از این ماموریت اندازه یه سال می خوابم
_ باش از الان اماده باشید
نقشه رو مرور کردن و بعد حملههههههههههه
راوی : تهیونگ رفت بهترین جا برای دید زنی با تک تیر مراقب ا.ت بود که دهنش باز موند
تهیونگ : وایی یه دختر چقدر می تونه خفن باشه شت 😐
راوی : ا.ت همه بادیگارد ها رو با تفنگ و چوب بیسبال کشت و زخمی کرد
بعد از کشتن و زخمی کردن بادیگارد ها کوک هم پشت سرش اومد
ا.ت + مگه نگفتم نیا
کوک _ نمیشد اخه...
ا.ت + اخه چی
ویو ا.ت داشتم به کوک نگاه می کردم که صدایی اشنا اومد اون اون .............
تو خماری بمونید شرط ها ۲۰ لایک ۲۰ کامنت من برم بکپم
خیلی خسته ام 😭
دوستون دالم بای 💗
۱۸.۱k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.