دنیای آدمی بودم اما

دنیای آدمی بودم اما
به چشم هیچ راننده ای نیامده بودم
بدون شما
از کنار خیابان ناپدید می شوم بانو
آمده بودم دارو برای خانه بگیرم
از شهر شما بدور
خانه ام سرطان پنجره دارد
دکتر برده ام بالای سرش
زیارت ناحیه خوانده ام
پشت دربهای بسته ی ناحیه ی هشت
خانه ام دارد از دست می رود بانو
باید خودم را برسانم
برسانم پشت دیوارهای دبستان پسرانه ی توحید
آن وقت به یاد خواهم آورد
کودکانی که دریا را دیده بودند آب را بزرگتر می نوشتند

#علیرضا_آدینه
دیدگاه ها (۱)

تو بیا ...مست در آغوش من ودل خوش دار ...مستیَ ت با بغلتهر دو...

زیباتر از آنی که به تشبیه بگنجینظم تن تو ریخت بهمقافیه‌ام را...

من دلم تنگ که میشهبیشتر ساکت میشمبیشتر فاصله میگیرمبیشتر حرف...

نمی دانملای کدام کتاب گذاشتمتتا مادرم پیدایت نکند!یا مبادا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط