چند پارتی جونگکوکـــ5
پارت اخر
Part5
'با حرکتش قافلگیر شدم.. ولی میدونستم هیچ چیز، از هیچ کس بعید نیست!
جاخالی دادم و پاش رو کشیدم که با شتاب روی زمین افتاد'
"پاشو گرفتم و اونم پخش زمین شد...روش خیمه زدم و چاقو و روی قلبش گرفتم..."
+عایییش...تو خیلی جذابی...دلم نمیاد...
'پوزخند هیستیریک زدم'
-هه.. جذاب؟
'جامو باهاش عوض کردم و دستاشو با دستام روی زمین قفل کردم و بخاطر اینکه هواسش پرت بشه، ناخواسته کاری که نبایدو کردم'*کیص*
"با گاز گرفتن لبش کاری کردم ازم فاصله بگیره..."
+خیلی دوس داشتم ازت بچه دار شم ولی فک کنم قراره نسلت منقرض ش...
"با زانوم وسط پاش زدم ک ازم فاصله گرفت..."
'دادی از درد شدید پایین تنم زدم ولی طولی نکشید که حس خشم توی وجودم دوباره رشد کرد، همین باعث شد دوباره بهش حمله ور بشم'
+منم خیلی دوست داشتم بابا بشم! ولی متاسفم*لبخند هیستیریک
"با لمس کردن سیب گلوش، کاری کردم ک حرکاتش اروم تر بشه..."
+امتحانش ضرری نداره...
'اروم از کمرش گرفتم و بلندش کردم و به سمت اتاق بردمش! شایدم اونجا، محل مرگش بود'
-خودتم میدونی من مخالفت نمیکنم...
"همونطور ک تو بغلش بودم پاش گیر کرد و افتاد ک باعث شد بیوفته روم...برای اولین بار توی چشماش عمیقا نگاه کردم...ناخوداگاه دستم سمت صورتش رفت..."
'نگاهمو از چشماش به لبش دادم و بار دیگه ای با لذت ب.وسیدمش'
"چیزی ک غیر از طعم خون، و بوی رز وحشی حس نمیکردم...هیچیز دست جفتمون نبود...ناخوداگاه ب هم وصل شدیم..."
'هیچ نمیدونستم دارم چیکار میکنم! ولی از تصمیمی که گرفته بودم مطمعن بودم...'
ولی من میدونم چی اتفاقی داره میوفته، در اقیانوسی غرق شدن ک تقدیری پر از عشق ب همراه داشت...نظر تو چیه میرا؟!...
@kim_rn ات
@min_mira کوک
این یکم چرت شد چون خیلی خسته بودم ب میرا گفتم ادامش ندیم🗿💔
Part5
'با حرکتش قافلگیر شدم.. ولی میدونستم هیچ چیز، از هیچ کس بعید نیست!
جاخالی دادم و پاش رو کشیدم که با شتاب روی زمین افتاد'
"پاشو گرفتم و اونم پخش زمین شد...روش خیمه زدم و چاقو و روی قلبش گرفتم..."
+عایییش...تو خیلی جذابی...دلم نمیاد...
'پوزخند هیستیریک زدم'
-هه.. جذاب؟
'جامو باهاش عوض کردم و دستاشو با دستام روی زمین قفل کردم و بخاطر اینکه هواسش پرت بشه، ناخواسته کاری که نبایدو کردم'*کیص*
"با گاز گرفتن لبش کاری کردم ازم فاصله بگیره..."
+خیلی دوس داشتم ازت بچه دار شم ولی فک کنم قراره نسلت منقرض ش...
"با زانوم وسط پاش زدم ک ازم فاصله گرفت..."
'دادی از درد شدید پایین تنم زدم ولی طولی نکشید که حس خشم توی وجودم دوباره رشد کرد، همین باعث شد دوباره بهش حمله ور بشم'
+منم خیلی دوست داشتم بابا بشم! ولی متاسفم*لبخند هیستیریک
"با لمس کردن سیب گلوش، کاری کردم ک حرکاتش اروم تر بشه..."
+امتحانش ضرری نداره...
'اروم از کمرش گرفتم و بلندش کردم و به سمت اتاق بردمش! شایدم اونجا، محل مرگش بود'
-خودتم میدونی من مخالفت نمیکنم...
"همونطور ک تو بغلش بودم پاش گیر کرد و افتاد ک باعث شد بیوفته روم...برای اولین بار توی چشماش عمیقا نگاه کردم...ناخوداگاه دستم سمت صورتش رفت..."
'نگاهمو از چشماش به لبش دادم و بار دیگه ای با لذت ب.وسیدمش'
"چیزی ک غیر از طعم خون، و بوی رز وحشی حس نمیکردم...هیچیز دست جفتمون نبود...ناخوداگاه ب هم وصل شدیم..."
'هیچ نمیدونستم دارم چیکار میکنم! ولی از تصمیمی که گرفته بودم مطمعن بودم...'
ولی من میدونم چی اتفاقی داره میوفته، در اقیانوسی غرق شدن ک تقدیری پر از عشق ب همراه داشت...نظر تو چیه میرا؟!...
@kim_rn ات
@min_mira کوک
این یکم چرت شد چون خیلی خسته بودم ب میرا گفتم ادامش ندیم🗿💔
۳۴.۵k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.