سمت تختش رفتم و خودمو انداختم روش مثل این بچه گربه ها از

سمت تختش رفتم و خودمو انداختم روش مثل این بچه گربه ها از خواب پرید و با چشمایی که تا میتونست باز کرده بود بهم خیره شد
میخواست حرف بزنه و منم میدونستم وی میخواد بگه پس خیلی سریع لبامو رو لباش گذاشتم و با چشمای درشت تر بهم نگاه کرد با دستاش سعی میکرد منو از خودش دور کنه برای همین دستاشو گرفتم و بالای سرش قفل کردم
میخواستم خودمو کنترل کنم ولی هی صداهای توی سرم بهم میگفت ادامه بده ولی اگر ادامه میدادم زندگیه ات خراب میشد حتی باهام چشم تو چشمم نمیشد پس
+ات من خیلی مستم پس هرکاتم دست خودم نیست لطفا ازم دورشو تا کار اشتباهی نکردم..
--------------------ات
فیلیکس اومده بود تو اتاقم من خواب بودم ولی با ورنی که روم افتاده بود بیدارشدم با دیدن فیلیمس چشام گرد شد
دهنمو بازرکردم که بگم داری چیکار میکمی ولی لباشو رو لبام گذاشت حس خیلی خوبی داشت ولی بازم سعی کردم با دستام اونو از خودم دور کنم ولی نمیسد که یهو لباشو ازم دور کرد و گفت
+ات من خیلی مستم پس هرکاتم دست خودم نیست لطفا ازم دورشو تا کار اشتباهی نکردم..
با اینکه خیلی مست بود ولی سعی میکرد خودشو کنترل کنه از این حرکت خوشم اومد ولی..ولی کاری که اون لحظه کردم دست خودم نبود
من لبامو روی لباش گذاشتم و کاری کردم که فیلیکس تحریک شه
+خودت خواستی دختر کوچولو
لباسشو دراورد و دوباره افتاد روم لبامو وحشیانه میمکید و گاز میگرفت..........
(من دختر خوبیم پس بقیش با خودتون🗿💅🏻✨)
صبح که پاشدم جفتمون لخت روی تخت خوابیده بودیم ولی فیلیکس خواب بود بیشتر چسبیدم بهش و بقلش کردم اما دلم خیلی درد گرفت یک لحظه به خودم پیچیدم که فیلیکس بیدارشد
+هی خوبی ات؟
#نه دلم خیلی درد میکنه
+اوه حتما بخاطر دیشبه ببخشید که انقدر درد داشت
سرمو بلند کردم و لبخندی زدم
+بیا ببرمت حموم
#نه نه نه خودم میتونمم
+چته من که(یه نگاه به سرتاپام انداخت)همه جاتو دیدم؟!
#خب چه ربطی داره اصلا سری لباساتو بپوش برو تا هینجین شک نکرده
بلند شد لباساشو پوشید و رفت.....
دیدگاه ها (۰)

که صدای شلیک اومدبعدشم صدای... صدای فیلیکسچشام از ذوق برغ می...

چندپارتی☆p.4جمعه صبح ساعت۳۰ :۹ دقیقه ات: دیشب اینقدر گریه کر...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲۲تحمل نکردم پس دستمو دور کمرشو حلق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط