می سپارم دل ، بماند در پناهت نازنین
می سپارم دل ، بماند در پناهت نازنین
یا شَود بازیچه ی دست سپاهت نازنـین
میگُذارم زیر پایت بی محابا چشم خود
چون شدم شیدای چشمان سیاهت نازنین
پا گُذار این دیده امّا از درونم پا مـکش
توتیـای دیـدگانم خاک راهت نازنین
گر نگاهِ کوته اندازی بسوزد آهِ دل
چون شَرر می بارد از سوی نگاهت نازنین
بروصال روی تو محتاجم ای مهتابِ من
همچو شب دارم نیازی بر پگاهت نازنین
کی به پایان میرسد این راه بی پایان تو
تابه کی مهجوری از رخسار ماهت نازنین
یا شَود بازیچه ی دست سپاهت نازنـین
میگُذارم زیر پایت بی محابا چشم خود
چون شدم شیدای چشمان سیاهت نازنین
پا گُذار این دیده امّا از درونم پا مـکش
توتیـای دیـدگانم خاک راهت نازنین
گر نگاهِ کوته اندازی بسوزد آهِ دل
چون شَرر می بارد از سوی نگاهت نازنین
بروصال روی تو محتاجم ای مهتابِ من
همچو شب دارم نیازی بر پگاهت نازنین
کی به پایان میرسد این راه بی پایان تو
تابه کی مهجوری از رخسار ماهت نازنین
۶.۲k
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.