فدای چشم قشنگت تمام بود و نبودم

فدای چشم قشنگت تمام بود و نبودم
ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﮐﻪ ﺳﺮﻭﺩﻡ ﺑﻔﮑﺮ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ

ﮐﺠﺎ ﺭﻭﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻧﯽ
ﻏﻤﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺠﺎﻧﻢ ، ﺗﺐ ﺍﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭﺟﻮﺩﻡ

ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﻧﺮﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺒﺎﺭﻡ
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺒﺎﺭﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﮐﻪ ﺳﺮﻭﺩﻡ

ﺑﻪ ﺗﯿﺮ ﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﻫﺖ ، ﺑﻪ ﺑﻐﺾ ﺧﻨﺠﺮ ﺁﻫﺖ
ﺑﮑﺶ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻡ ، ﺑﺰﻥ ﺷﺮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﭘﻮﺩﻡ

ﺷﮑﺎﺭ ﻃﻌﻨﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﺖ ، ﻫﻨﻮﺯ ﺯﺧﻢ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﺼﻤﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﺮﻑ ﭼﺸﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺩم

دیدگاه ها (۴)

زندگی کوتاه تر از آن استکه به خصومت بگذردو قلبها ارزشمند تر ...

دریا هم تنگ می شود دلش مثل آدم ها ....موج می کند دلتنگی اش ر...

شب را تا صبحمهمان کوچه های بارانیخواهم بودو برگ برگ دفتر غمگ...

#ترا_ندیده_ام_ولی_ندیده_دوست_دارمتبه دست گرم عاشقی دوباره می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط