پارت-چهار
#پارت-چهار
گوشی رو جواب دادم
+بله
پلیس-سلام از اداره ی زنگ میزنم خانم راد الان در بیمارستان....هستن خودتون ر هر چه سریع تر برسونید
+بله
و قطع کرد . خبر رو به ترمه دادم و دوتایی به ادرس بیمارستان رفتیم ساعت حدودا ۲ بود. یادمه برای شماره که خواستن شماره خودم دادم که یهویی به خانواده ی درسا نگن
با دو وارد بیمارستان شده
+سلام ببخشید بیماری به نام درسا راد اوردن
پرستار-بله اتاق ۲۷۱ هست
+ممنون
رفتیم سراغ اتاقا
ترمه - ۲۷۰، ۲۷۱ اونا ها خودشه
وارد اتاق شدیم اونجا درسا با ی دختر دیگه خوابیده بودن چند تا پلیس هم همون موقع از اتاق رفتن بیرون
+سلام درسای من
درسا با لحن آرومی سلام کرد. خواست بلند بشه که ترمه رفت پیشش تا بگه بلند نشو که کپ کرد به درسا نگاه کردم این چرا اینجوری بود 😱 😱 😱 😭 😭
دور تا دور بدن درسا باند پیچی بود ی جای دستش سرم بود حالا که خوب نگاه میکنم صورتش پربود از کبودی و جای زخم
+ چه بلای سر درسای من اوردن
درسا - ابلمبو ازش گرفتن
ترمه -بدنت چی شده
درسا -قبل از اینکه پلیس بیاد داشتن کلیه هامو در میاوردن که پلیس رسید تا منو پیدا کردن خون زیادی از رفته بود تازه اونجا کلی زدنم 😭
شروع کرد به اشک ریختن اخی دلم براش سوخت رفتم جلو و اروم بغلش کردم
+عزیزم انشا... بهتر میشی
درسا-ایشا... قربونم بشین دوتاییتون
ترمه - خر الاغ
درسا یکم اخم کرد فکر کردم شوخیه ولی دیگه داشت گریه میرد واقعی
ترمه - درسا درسا چیشده
درسا داشت میلرزید به زور نفس میکشید دستاش رو اورد بالا و گذاشت رو قلبش هر کاری کرد انگار نمی تونست نفس بکشه سریع پرستار خبر کردیم
پرستار -بیرون منتظر باشید
و مارو کرد بیرون
زنگ زدم به مامان درسا گفتم ساعت ملاقات بیان
درسا
حالم که بهتر شد بچه ها اومدن ماان هم اومد هر کاری کرد گفت پیشت می مونم راضی نشدم و رفتن
دختر کناریم بهوش اومده بود
+ سلام توهم دزدیده بودن
دختره - سلام اره . امم اسمت چیه من آوینم
+منم درسا. میگم اوین کسی ملاقاتت نمیاد
اوین- نه من با برادرم اینجاییم مامان بابام برای ی کاری رفتن المان
+کجا دزدیدنت
اوین - داخل دانشگاه داداشم رفته بودم دمبالش با هم بریم جایی که در دانشگاه منو دزدیدن
+منو داخل پارک دزدیدن
اوین سری تکون دادم و چشماشو بست
اوخی خوابش میومد دیگه چیزی نگفتم تا راحت بخوابه
بدنم خیلی درد میکرد واااااای خدا سرم داره میترکه. چشمامو بستم بلکه خوابم ببره
عمین که خواستم بخوابم در باز شد لابد الان پرستار اومده برای همین به خوابم ادامه دادم
صدا-آوین خواهری بیدار شو خواهری خواهر کوچولو
ی چشممو باز کردم ی پسر قد بلند کنار تخت اوین وایساده بود و صداش میزد دوباره چشممو بستم
+خوابه می خوای بیدارش کنی ، بزار بخوابه خستس
صدا - سلامتم که خوردی خانم کوچولو گشنه بودی
+نخیر
و چشممو باز کردم که باهاش حرف بزنم دیدم آدرینه
+اِ سلام آقای آرمان نژاد از این طرفا
آدرین - اومدم ملاقات خواهرم باید از شما اجازه بگیرم
+ نه ولی باید در میزدید
آدرین -حالا بزار دفعه بعد
صدای در ا مد برگشتم دیدم پرستاره ا مد پیش منو گفت
-سلام عزیزم بهتری
+سلام نه بدترم
پرستار- خب بزار ی چیزی بهت بگم خوب گوش کن
بلند شدمو نشستم
+بفرمایید
پرستار- اولا اینجوری نشین به قلبت و شکمت فشار میاد برای بخیت خوب نیست دومم کاری می خوای بکنیراروم انجامش بده که مثل چند ساعت پیش نفست نگیر بعدا به چیزایی حساسیت داری و نفست میگیره
یکم فکر کردم و گفتم: به دود و الکل حساسیت دارم
پرستار - بله ریه هات دچار مشکل شدن برای همین نفس کشیدن برات سخته با دارو خوب میشه ولی باید بری پیش دکترت تا بهت بگه چه دارو های بخوری از این به بعد هم به چیز هایی که حساسی نزدیک نشو همینطور عطر هم نزن
+چشم فقط مبایل منو میدید خواهش میکنم باید ی جای زنگ بزنم
پرستار -باشه میدم ولی زود کارت تموم شه
+باشه
بعد رفت و چند دقیقه گوشی رو داد و رفت
ای من قربون شما پرستارا
زنگ زدم به سامیار ؛بعد از چهارمین بوق برداشت
سامیار -سلام خوبی ابجی
+سلام ممنون تو خوبی
سامیار -ممنون منم خوبم کار داشتی
+اره می خواستم بگم میتونی برام نوبت بگیری برای دکتر قلبم
سامیار-اره خواهر گلم ،خب کاری نداری
+نه ممنون خداحافظ
سامیار-خدانگهدار
بعد که قطع کرد نشستم به بازی کردن
ایول ایول ایول من بردم هورااااااا
یهو گوشی از دستم کشیده شد نگاه کردم دیدم آدرینه
+گوشیمو بده
آدرین-پرستار گفت گوشی برات خوب نیست میفهمی
+نه نمی فهمم نافهمم گوشیمو بده
همینطور که میرفت سمت بخچال گوشی رو گذاشت روش و روبه من گفت : به ادم نافهم
گوشی رو جواب دادم
+بله
پلیس-سلام از اداره ی زنگ میزنم خانم راد الان در بیمارستان....هستن خودتون ر هر چه سریع تر برسونید
+بله
و قطع کرد . خبر رو به ترمه دادم و دوتایی به ادرس بیمارستان رفتیم ساعت حدودا ۲ بود. یادمه برای شماره که خواستن شماره خودم دادم که یهویی به خانواده ی درسا نگن
با دو وارد بیمارستان شده
+سلام ببخشید بیماری به نام درسا راد اوردن
پرستار-بله اتاق ۲۷۱ هست
+ممنون
رفتیم سراغ اتاقا
ترمه - ۲۷۰، ۲۷۱ اونا ها خودشه
وارد اتاق شدیم اونجا درسا با ی دختر دیگه خوابیده بودن چند تا پلیس هم همون موقع از اتاق رفتن بیرون
+سلام درسای من
درسا با لحن آرومی سلام کرد. خواست بلند بشه که ترمه رفت پیشش تا بگه بلند نشو که کپ کرد به درسا نگاه کردم این چرا اینجوری بود 😱 😱 😱 😭 😭
دور تا دور بدن درسا باند پیچی بود ی جای دستش سرم بود حالا که خوب نگاه میکنم صورتش پربود از کبودی و جای زخم
+ چه بلای سر درسای من اوردن
درسا - ابلمبو ازش گرفتن
ترمه -بدنت چی شده
درسا -قبل از اینکه پلیس بیاد داشتن کلیه هامو در میاوردن که پلیس رسید تا منو پیدا کردن خون زیادی از رفته بود تازه اونجا کلی زدنم 😭
شروع کرد به اشک ریختن اخی دلم براش سوخت رفتم جلو و اروم بغلش کردم
+عزیزم انشا... بهتر میشی
درسا-ایشا... قربونم بشین دوتاییتون
ترمه - خر الاغ
درسا یکم اخم کرد فکر کردم شوخیه ولی دیگه داشت گریه میرد واقعی
ترمه - درسا درسا چیشده
درسا داشت میلرزید به زور نفس میکشید دستاش رو اورد بالا و گذاشت رو قلبش هر کاری کرد انگار نمی تونست نفس بکشه سریع پرستار خبر کردیم
پرستار -بیرون منتظر باشید
و مارو کرد بیرون
زنگ زدم به مامان درسا گفتم ساعت ملاقات بیان
درسا
حالم که بهتر شد بچه ها اومدن ماان هم اومد هر کاری کرد گفت پیشت می مونم راضی نشدم و رفتن
دختر کناریم بهوش اومده بود
+ سلام توهم دزدیده بودن
دختره - سلام اره . امم اسمت چیه من آوینم
+منم درسا. میگم اوین کسی ملاقاتت نمیاد
اوین- نه من با برادرم اینجاییم مامان بابام برای ی کاری رفتن المان
+کجا دزدیدنت
اوین - داخل دانشگاه داداشم رفته بودم دمبالش با هم بریم جایی که در دانشگاه منو دزدیدن
+منو داخل پارک دزدیدن
اوین سری تکون دادم و چشماشو بست
اوخی خوابش میومد دیگه چیزی نگفتم تا راحت بخوابه
بدنم خیلی درد میکرد واااااای خدا سرم داره میترکه. چشمامو بستم بلکه خوابم ببره
عمین که خواستم بخوابم در باز شد لابد الان پرستار اومده برای همین به خوابم ادامه دادم
صدا-آوین خواهری بیدار شو خواهری خواهر کوچولو
ی چشممو باز کردم ی پسر قد بلند کنار تخت اوین وایساده بود و صداش میزد دوباره چشممو بستم
+خوابه می خوای بیدارش کنی ، بزار بخوابه خستس
صدا - سلامتم که خوردی خانم کوچولو گشنه بودی
+نخیر
و چشممو باز کردم که باهاش حرف بزنم دیدم آدرینه
+اِ سلام آقای آرمان نژاد از این طرفا
آدرین - اومدم ملاقات خواهرم باید از شما اجازه بگیرم
+ نه ولی باید در میزدید
آدرین -حالا بزار دفعه بعد
صدای در ا مد برگشتم دیدم پرستاره ا مد پیش منو گفت
-سلام عزیزم بهتری
+سلام نه بدترم
پرستار- خب بزار ی چیزی بهت بگم خوب گوش کن
بلند شدمو نشستم
+بفرمایید
پرستار- اولا اینجوری نشین به قلبت و شکمت فشار میاد برای بخیت خوب نیست دومم کاری می خوای بکنیراروم انجامش بده که مثل چند ساعت پیش نفست نگیر بعدا به چیزایی حساسیت داری و نفست میگیره
یکم فکر کردم و گفتم: به دود و الکل حساسیت دارم
پرستار - بله ریه هات دچار مشکل شدن برای همین نفس کشیدن برات سخته با دارو خوب میشه ولی باید بری پیش دکترت تا بهت بگه چه دارو های بخوری از این به بعد هم به چیز هایی که حساسی نزدیک نشو همینطور عطر هم نزن
+چشم فقط مبایل منو میدید خواهش میکنم باید ی جای زنگ بزنم
پرستار -باشه میدم ولی زود کارت تموم شه
+باشه
بعد رفت و چند دقیقه گوشی رو داد و رفت
ای من قربون شما پرستارا
زنگ زدم به سامیار ؛بعد از چهارمین بوق برداشت
سامیار -سلام خوبی ابجی
+سلام ممنون تو خوبی
سامیار -ممنون منم خوبم کار داشتی
+اره می خواستم بگم میتونی برام نوبت بگیری برای دکتر قلبم
سامیار-اره خواهر گلم ،خب کاری نداری
+نه ممنون خداحافظ
سامیار-خدانگهدار
بعد که قطع کرد نشستم به بازی کردن
ایول ایول ایول من بردم هورااااااا
یهو گوشی از دستم کشیده شد نگاه کردم دیدم آدرینه
+گوشیمو بده
آدرین-پرستار گفت گوشی برات خوب نیست میفهمی
+نه نمی فهمم نافهمم گوشیمو بده
همینطور که میرفت سمت بخچال گوشی رو گذاشت روش و روبه من گفت : به ادم نافهم
۱۵.۵k
۳۰ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.