پارت-سوم
#پارت-سوم
استاد-بفرمایید
+هیچی خواستم سوال بپرسم که دیگه به جوابش رسیدم
استادم لبخند زد و ادامه داد
وسطای کلاس بود که ی چیزی خورد تو سرم برگشتم دیدم یکی از پسرای پشت سریمه
پسره - سرتو ببر اونطرف
بدبخت قدش خیلی کوتاه بود ما سه تا هم که سیخ نشسته بودیم
+ نمی شه می خواستی بیای خلو
پسره -خی معمولی بشین مثل سیخ نشستی
+دوست دارم دلم می خواد
استاد - چ خبره
+هیچی ی مسئله بود حل شود
تو حیاط دانشگاه نشسته بودیم داشتیم نگاه ادما میکردیم هر کی ی شکلی بود
ترمه - بچه ها میگم من مدرک معلمیه زبانم رو گرفتم حالا می تونم درس بدم به نظر شما درس بدم
+اره خیلی هم خوبه
رویا-اره راس میگه برو یکم هوا بخوری
ترمه -خب پس از فردا میرم این زبانسرای نزدیک دانشگاه درس بدم
+اره خوبه ظ
رویا- امروز باید بریم کتابخونه کتاب بگیریم ؟
ترمه - نه باید بریای خاستگاری من
+تو که خاستگار نداری ی دونه داری اونم بقال سر کوچتونه خودم اون روزی دیدم ی بستنی و ی گل بهت داد
ترمه -فکر کنم با خاستگار خودت اشتباه گرفتی
+مال من خر پولن
رویا - حالا توهم
ترمه -امشب بریم شهربادی
رویا دستاشو بهم زدو گفت :اره بریم
+موافقم ساعت هشت بریم
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
جلوی شهربازی وایسادم
ترمه -بریم بریم با این جمعیتی که من میبینم الان که نوبتمون بیوفته برای ساعت یک
+من میرم بلیت ترن بگیرم شما دوتا هم برین تونل وحشت و بستنی بگیرید
رویا -باشه
هه عجب صفش مثل دم مار بود
(اصلا مگه مار به غیر از دو چیز دیگه هم داره)
ترن زیاد خوش نگذشت ولی تونل وحشت حال داد اخه بار اوله که میرم اون با زور میترسم دیگه
ترمه -بریم چرخ و فلک
+نه جون عمت این دفعه بیخیال شو
رویا -همه چیرو امتحان کردیم اینم روش
+من نمیام حالم بهم میخوره شما برین منم میرم بستنی بخرم
ترمه - باش
بعد دوتایی باهم رفتن منم رفتم بستنی بخرم
ی بستنی قیفی شکلانی گرفت و نشستم رو ی چمن این روزا زیاد نباید بیام بیرون ولی میام بخاطر بیماریم نمیتونم بیام فردا نوبت دکتر داشتم باید بعد از کلاس میرفتم نوار قلب میگرفتم ببینم تو این چند روز با کمک دارو حالم بهتر شده یانه اگه شده که به دارو خوردنم ادامه میدم اگه هم نه که میرم عمل کنم حالا ببینیم چی میشه
تو همین فکرا بودم که وجود ی نفر رو پشت سرم حس کردم گفتم لابد الان رویاست و سرش داخل گوشیشه برای همین بلند شدمو رو به روش وایسادم😨 اما اینکه ی مرد بود تا خواستم کاری یا حرفی بزنم دستشو گذاشت روی دهنم و گفت :اگه ی کلام حرف بزنی من می دونم و تو
گریم گرفته بود ولی مگه میشد کاری کرد نه هر کاری کردم بزنمش نشد سوار ی ماشینم کرد و بعد با دسمال بیهوشم کرد و .........
رویا
بعد از بازی هر کجا گشتیم درسا نبود نماز خونه، دستشویی ،بستنی فروشی...... اصلا اب شوده بود گوشیش هم از دسرس خارج شده بود خونه ی خودشون دوستامون و هر جای دیگه نبود
رفتیم اداره ی پلیس ترمه تمام داشت گریه میکرد به زور گریش بند اومد .... وارد اداره شدیم نشستیم تا صدامون کنن
رفتیم داخل
+سلام خسته باشید ما یکی از دوستامونو گم کردیم باید چکار کنیم
پلیس-کجا گم کردید چجوری
بعد اینکه همه چیزو بهش توضیح دادم گفت : ی باند قاچاقِ اعضای بدن اومدن اینجا داریم دمبالشون میگردیم ولی تا الان ی رد ازشون پیدا کردیم که زودتر پیداشون کنیم اگه شماره ی خانواده ی دوستتون رو بدید بهشون گذارش میدیم
ترمه - اونا چکارش میکنن
پلیس -اعضای بدنشون رو به جاهای دیگه قاچاق میکنن و بعد اون فرد رو میندازن ی جای مثل در خونشون یا جاهای دیگه افرادی رو که میگیرن از قبل تعقیبشون میکنن و بعد میگیرن
+خب کی پیداشون میکنید
پلیس -فردا صبح زود دستگیر میشن اگه این دوست شما نفر اخر باشه پس فردا اعضای بدن یه کشورا سادر میشه پس باید دعا کنید فردا پیدا بشه
بعد از که از اداره اومدیم همه چیزو به خانواده ی درسا توضیح دادیم خیلی ناراحت شدن
امروز خیلی کسل کننده بود سر کلاس گرافیک نشست بودیم
استاد: درسا راد
ترمه بلندشود و گفت : استاد اجازه درسا امروز نمیاد
استاد-چرا
ترمه- استاد دیروز انگار ی گروه قاچاق اعضای بدن دزدیدنش گفتن امروز پیداش میکنن
استاد -خیلی خوب امیدوارم پیداش کنید
ترمه - ممنون
بعد از کلاس بهمون زنگ زدن
نظر و لایک یادتون نره
🙏 🙏 🙏 🙏 🙏
استاد-بفرمایید
+هیچی خواستم سوال بپرسم که دیگه به جوابش رسیدم
استادم لبخند زد و ادامه داد
وسطای کلاس بود که ی چیزی خورد تو سرم برگشتم دیدم یکی از پسرای پشت سریمه
پسره - سرتو ببر اونطرف
بدبخت قدش خیلی کوتاه بود ما سه تا هم که سیخ نشسته بودیم
+ نمی شه می خواستی بیای خلو
پسره -خی معمولی بشین مثل سیخ نشستی
+دوست دارم دلم می خواد
استاد - چ خبره
+هیچی ی مسئله بود حل شود
تو حیاط دانشگاه نشسته بودیم داشتیم نگاه ادما میکردیم هر کی ی شکلی بود
ترمه - بچه ها میگم من مدرک معلمیه زبانم رو گرفتم حالا می تونم درس بدم به نظر شما درس بدم
+اره خیلی هم خوبه
رویا-اره راس میگه برو یکم هوا بخوری
ترمه -خب پس از فردا میرم این زبانسرای نزدیک دانشگاه درس بدم
+اره خوبه ظ
رویا- امروز باید بریم کتابخونه کتاب بگیریم ؟
ترمه - نه باید بریای خاستگاری من
+تو که خاستگار نداری ی دونه داری اونم بقال سر کوچتونه خودم اون روزی دیدم ی بستنی و ی گل بهت داد
ترمه -فکر کنم با خاستگار خودت اشتباه گرفتی
+مال من خر پولن
رویا - حالا توهم
ترمه -امشب بریم شهربادی
رویا دستاشو بهم زدو گفت :اره بریم
+موافقم ساعت هشت بریم
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
جلوی شهربازی وایسادم
ترمه -بریم بریم با این جمعیتی که من میبینم الان که نوبتمون بیوفته برای ساعت یک
+من میرم بلیت ترن بگیرم شما دوتا هم برین تونل وحشت و بستنی بگیرید
رویا -باشه
هه عجب صفش مثل دم مار بود
(اصلا مگه مار به غیر از دو چیز دیگه هم داره)
ترن زیاد خوش نگذشت ولی تونل وحشت حال داد اخه بار اوله که میرم اون با زور میترسم دیگه
ترمه -بریم چرخ و فلک
+نه جون عمت این دفعه بیخیال شو
رویا -همه چیرو امتحان کردیم اینم روش
+من نمیام حالم بهم میخوره شما برین منم میرم بستنی بخرم
ترمه - باش
بعد دوتایی باهم رفتن منم رفتم بستنی بخرم
ی بستنی قیفی شکلانی گرفت و نشستم رو ی چمن این روزا زیاد نباید بیام بیرون ولی میام بخاطر بیماریم نمیتونم بیام فردا نوبت دکتر داشتم باید بعد از کلاس میرفتم نوار قلب میگرفتم ببینم تو این چند روز با کمک دارو حالم بهتر شده یانه اگه شده که به دارو خوردنم ادامه میدم اگه هم نه که میرم عمل کنم حالا ببینیم چی میشه
تو همین فکرا بودم که وجود ی نفر رو پشت سرم حس کردم گفتم لابد الان رویاست و سرش داخل گوشیشه برای همین بلند شدمو رو به روش وایسادم😨 اما اینکه ی مرد بود تا خواستم کاری یا حرفی بزنم دستشو گذاشت روی دهنم و گفت :اگه ی کلام حرف بزنی من می دونم و تو
گریم گرفته بود ولی مگه میشد کاری کرد نه هر کاری کردم بزنمش نشد سوار ی ماشینم کرد و بعد با دسمال بیهوشم کرد و .........
رویا
بعد از بازی هر کجا گشتیم درسا نبود نماز خونه، دستشویی ،بستنی فروشی...... اصلا اب شوده بود گوشیش هم از دسرس خارج شده بود خونه ی خودشون دوستامون و هر جای دیگه نبود
رفتیم اداره ی پلیس ترمه تمام داشت گریه میکرد به زور گریش بند اومد .... وارد اداره شدیم نشستیم تا صدامون کنن
رفتیم داخل
+سلام خسته باشید ما یکی از دوستامونو گم کردیم باید چکار کنیم
پلیس-کجا گم کردید چجوری
بعد اینکه همه چیزو بهش توضیح دادم گفت : ی باند قاچاقِ اعضای بدن اومدن اینجا داریم دمبالشون میگردیم ولی تا الان ی رد ازشون پیدا کردیم که زودتر پیداشون کنیم اگه شماره ی خانواده ی دوستتون رو بدید بهشون گذارش میدیم
ترمه - اونا چکارش میکنن
پلیس -اعضای بدنشون رو به جاهای دیگه قاچاق میکنن و بعد اون فرد رو میندازن ی جای مثل در خونشون یا جاهای دیگه افرادی رو که میگیرن از قبل تعقیبشون میکنن و بعد میگیرن
+خب کی پیداشون میکنید
پلیس -فردا صبح زود دستگیر میشن اگه این دوست شما نفر اخر باشه پس فردا اعضای بدن یه کشورا سادر میشه پس باید دعا کنید فردا پیدا بشه
بعد از که از اداره اومدیم همه چیزو به خانواده ی درسا توضیح دادیم خیلی ناراحت شدن
امروز خیلی کسل کننده بود سر کلاس گرافیک نشست بودیم
استاد: درسا راد
ترمه بلندشود و گفت : استاد اجازه درسا امروز نمیاد
استاد-چرا
ترمه- استاد دیروز انگار ی گروه قاچاق اعضای بدن دزدیدنش گفتن امروز پیداش میکنن
استاد -خیلی خوب امیدوارم پیداش کنید
ترمه - ممنون
بعد از کلاس بهمون زنگ زدن
نظر و لایک یادتون نره
🙏 🙏 🙏 🙏 🙏
۱۹.۹k
۳۰ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.