م گویند از درد سخن نگو

.
مے گویند از درد سخن نگو ..
مے نویسم
روزگاری ست کـھ در هــیئت درد مے نویسم
در قامت قلمے کــھ بھ نوشتن از درد سمج شده ..
در دفتری
کــھ رنج توقعش را بالا برده ست..
درست است کــھ درد را از هر طرف کــھ بخوانے ھمان"درد" است
اما از مُسکن ها که پنهان نیست
از شما چه پنهان
که من تـــنها دردهایم را بزرگ نشان می دهم..
دردهایی مصنوعے کـــھ
هیچ کدام در باطن این قلم صــــــــالتی ندارند...
در درد بـــھ صف مے کشم
واژه ها را و از نو می نویسم کــــھ فاحشه ای کــھ تن بـھ خود فروشے داد
بــھ جای شهوت مغلوب وسوسھ کیف خالی از اسکناس شـــد..
درد من این چیزها نیست..
درد مــــن ان دختر 17 یا 18 ساله نیست کـھ بـــھ زور حجاب میگیرد..
درد من ان پیر زن 80 و اندی سالـــھ است که چادرش را طوری میفشاند
کھ انگار تــــمام موهـــــای سپیـــد سرش شـــــــهوت زاااااااااااااااســـــت.....
دیدگاه ها (۲)

با یک عالمه فاصله از خودمانتظار دارم به تو برسم !از اول هم آ...

از این اسب سپید پیاده شوو چرخی بزنمیان شعرهای بی وزن من!بگذا...

سلام بیگانگان عزیزعیدتون مبارک ارور و دث موهاهاها سال خوشی ر...

خـاطـرات نـه مـجـال گریز مـے دهـنـد ، نـه رخـصـت خـلوتے ... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط