بی سبب زخم زبان بر جگرم نگذارید
بی سبب زخم زبان بر جگرم نگذارید
وقت و بی وقت فقط سر به سرم نگذارید
مثل قابیل نگردید به دور و بر من ..
داغ فرزند به دوش پدرم نگذارید
عرصه ی زندگی ام تنگ شده ؛ بدتراز آن ...
لحظه ای نیست که پا روی پرم نگذارید
من که درجاذبه و دافعه تان می سوزم
هیزم تازه به چشمان ِ ترم نگذارید
می روم آخر از اینجا ، به خداوند قسم ..
این قدر سنگ به راه سفرم نگذارید
کم شده طاقتم از بار ندانم کاری ....
کوه را باز به روی کمرم نگذارید
دوست دارم بروم جمله ی کوتاهی نیست ...
کاشکی از دل خود بی خبرم نگذارید ....
وقت و بی وقت فقط سر به سرم نگذارید
مثل قابیل نگردید به دور و بر من ..
داغ فرزند به دوش پدرم نگذارید
عرصه ی زندگی ام تنگ شده ؛ بدتراز آن ...
لحظه ای نیست که پا روی پرم نگذارید
من که درجاذبه و دافعه تان می سوزم
هیزم تازه به چشمان ِ ترم نگذارید
می روم آخر از اینجا ، به خداوند قسم ..
این قدر سنگ به راه سفرم نگذارید
کم شده طاقتم از بار ندانم کاری ....
کوه را باز به روی کمرم نگذارید
دوست دارم بروم جمله ی کوتاهی نیست ...
کاشکی از دل خود بی خبرم نگذارید ....
- ۷۹۸
- ۲۹ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط