p24:
p24:
ویو ا/ت :
داشتم لباسامو میپوشیدم که یهو در باز شدو و تهیونگ اومد تو
+ جییییییع چرا یهویی میای مگه نمیبینی دارم لباس عوض میکنم
_ خیلی زبونت دراز شده عا نزار دوباره مصل چی بزنمت تا خون بالا بیاری
+ ...
_ فهمیدیییییییی ( داد)
+ ب...ب..بله
_ زنگ زدن و گفتن که برای ساعت ۹ باید اونجا باشیم خواستم بهت بگم آرایش غلیظم نکن خوشم نمیاد
+ چ...چشم
+ بعد اینکه تهیونگ رفت بیرون دوباره بغضم گرفت ولی نزاشتم اشکم بریزه ...
+ رفتم توی اشپز خونه رفتم در یخچال رو باز کردم دیدم چیزی نداریم ..
آخه یعنی چی توی خونه ای که یه مافیا توشه باید یخچالش خااالی باشه
+ همینطوری داشتم غر میزدم که یهو تهیونگ اومد
_ چته چرا انقدر نق نق میکنی
+ تهیونگ میشه با من درست صحبت کنی
_ تهیونگ؟
+ آره
_ مصل اینکه یادت رفته منو چی باید صدا کنی
+ ع...ع.عا ببخشید ارباب حواصم نبود ...
_ مهم نیست برام شیک درست کن
+ چشم
+ شروع کردم دوباره وسایل شیکو درآوردم و این دفعه شیک توت فرنگی براش درست کردم
* بعد درست کردن شیک
+ خب تموم شده بود باید ببرمش برای تهیونگ تا بخوره
+ تق تق تق
_ بیا
+ ارباب شیکتون
_ چرا این رنگیه ؟
+ با یه طعم دیگه براتون درست کردم
_ چرا همش میخوای چیزای جدید درست کنی ؟
+ چرا همش میخواین چیزای قدیمی استفاده کنین ؟
_ هووووووف از دست این زبون تو
+ حیحیحیحی ( خنده )
ویو تهیونگ :
یه ذره از شیک خوردم ...
انگار بهشتی بهم داده بودن داشتم بال در میآوردم من عاشق توت فرنگی ولی نمیدونستم توی شیک انقدرررر خوشمزه میشه
نتونستم خودمو کنترل کنم بلند شدم و ا/ت تو هوا چرخوندم
ویو ا/ت :
از کار تهیونگ طوری تعجب کرده بودم که چشمام چهارتا شده بود ...
+ ا...ارباب شما خوبین ؟
_ اهم اهم ( سرفه ) ببخشید حواسم نبود
+ عام نه مشکلی نیست ( لبخند )
+ امر دیگه ای ندارین ؟
_ نه میتونی بری
+ با اجازه
+ رفتم بیرون انگار داشتم پرواز میکردم خیلی حس خوبی داشتم ( ذوق )
....
شرطا :
۳۰ لایک
۱۵ کامنت ...!
( کامنتای الکی ننویسید 😐⚰️)
ویو ا/ت :
داشتم لباسامو میپوشیدم که یهو در باز شدو و تهیونگ اومد تو
+ جییییییع چرا یهویی میای مگه نمیبینی دارم لباس عوض میکنم
_ خیلی زبونت دراز شده عا نزار دوباره مصل چی بزنمت تا خون بالا بیاری
+ ...
_ فهمیدیییییییی ( داد)
+ ب...ب..بله
_ زنگ زدن و گفتن که برای ساعت ۹ باید اونجا باشیم خواستم بهت بگم آرایش غلیظم نکن خوشم نمیاد
+ چ...چشم
+ بعد اینکه تهیونگ رفت بیرون دوباره بغضم گرفت ولی نزاشتم اشکم بریزه ...
+ رفتم توی اشپز خونه رفتم در یخچال رو باز کردم دیدم چیزی نداریم ..
آخه یعنی چی توی خونه ای که یه مافیا توشه باید یخچالش خااالی باشه
+ همینطوری داشتم غر میزدم که یهو تهیونگ اومد
_ چته چرا انقدر نق نق میکنی
+ تهیونگ میشه با من درست صحبت کنی
_ تهیونگ؟
+ آره
_ مصل اینکه یادت رفته منو چی باید صدا کنی
+ ع...ع.عا ببخشید ارباب حواصم نبود ...
_ مهم نیست برام شیک درست کن
+ چشم
+ شروع کردم دوباره وسایل شیکو درآوردم و این دفعه شیک توت فرنگی براش درست کردم
* بعد درست کردن شیک
+ خب تموم شده بود باید ببرمش برای تهیونگ تا بخوره
+ تق تق تق
_ بیا
+ ارباب شیکتون
_ چرا این رنگیه ؟
+ با یه طعم دیگه براتون درست کردم
_ چرا همش میخوای چیزای جدید درست کنی ؟
+ چرا همش میخواین چیزای قدیمی استفاده کنین ؟
_ هووووووف از دست این زبون تو
+ حیحیحیحی ( خنده )
ویو تهیونگ :
یه ذره از شیک خوردم ...
انگار بهشتی بهم داده بودن داشتم بال در میآوردم من عاشق توت فرنگی ولی نمیدونستم توی شیک انقدرررر خوشمزه میشه
نتونستم خودمو کنترل کنم بلند شدم و ا/ت تو هوا چرخوندم
ویو ا/ت :
از کار تهیونگ طوری تعجب کرده بودم که چشمام چهارتا شده بود ...
+ ا...ارباب شما خوبین ؟
_ اهم اهم ( سرفه ) ببخشید حواسم نبود
+ عام نه مشکلی نیست ( لبخند )
+ امر دیگه ای ندارین ؟
_ نه میتونی بری
+ با اجازه
+ رفتم بیرون انگار داشتم پرواز میکردم خیلی حس خوبی داشتم ( ذوق )
....
شرطا :
۳۰ لایک
۱۵ کامنت ...!
( کامنتای الکی ننویسید 😐⚰️)
۲۰.۶k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.