"همه چی از همکاری شروع شد "
"همه چی از همکاری شروع شد "
p22
+ات شی
به سمتم چرخید
+میشه جعبه کمک های اولیه رو بیاری
حالت صورتش نگران شد
_چیزیت شده
+......اشاره میکنه به بازوش...... نه فقط یه خراش کوچیکه..
ات زودی اومد سمتم بینیشو کشید بالا که خندم گرفت
_بزار ببینم
آستینمو داد بالا
_ححیییح اینکه خیلی بده ...الان میارم
بدو به سمت آشپزخونه دویید به کیوتیش خندیدم
.........
ات زخممو ضدعفونی کرد بعد با گاز استریل
پانسمان کرد تمام مدت بهش خیره بودم
با صداش به خودم اومدم
_تموم شد
ات سرشو بلند که چهره کیوتش مقابلم نمایان شد کرد فاصله صورتمون خیلی کم شد حدود۵ سانت از هم فاصله داشتیم دیگه نمیتونستم این همه کیوت بودنشون تحمل کنم خاستم ببوسمش ولی تا به خودم اومد لبای نرم ات رو لبام حس کردم منم بدون معطلی بوسیدمش دستمو گذاشتم پشت گردنش از کمر باریکو خوش تراشش گرفتمو جسم کوچولو شو به خودم نزدیک کردم ....از وقتی دیده بودمش آرزوم شده بود که این لبارو ببوسم...طعم لبای توت فرنگی بچشم...تو بغلم بگیرمش انقد فشارش بدم که اعتراض کنه ..وَ..حالا..حالا..رویام تبدیل شده بود به حقیقت ...داشتیم با ولع همک میبوسیدیم که یهو ات دستاشو گذاشت رو سینما منو اروم هلم داد به عقب دست از بوسیدن هم برداشتیم...سرش پایین بود خجالت کشیده بود ....رفتم روبه روش نشستم
+ات...بیا باهم قرار بزاریم...من..من که ابن بوسمونو دلیلی برای متقابل بودن حسمو درنظر گرفتم...توهم منو دوست داری دیکه نه؟...
دستمو بردم زیر چونشو اروم صورتش بلند کردم بعد چند ثانیه نگاهشو داد به من
+نگران هیچی نباش ....کمپانی بامن ....منیجرامونم بام .....همه قراره به عشق خالصمون پی ببرن پس تو فقط صادقانه حستو نسبت بهم بگو.....اون مرتیکه روهم...شک نکن که حسابشو کف دستش میزارم...آیت جمله رو عصبی گفت....میای باهم باشیم؟....
ات جوابی نداد
+من میتونم تا رمانی که آماده نیستی منطور جوابت بمونم
ات ویو
جونگ کوک بعد جمله آخرش سکوت کرد دیگه نمیتونستم احساساتمون نسبت بهش کنترل کنم مخصوصا بعد از اون بوسه با حرفاش گریم گرفتم نمیدونم به خاطر بدبختیم بود یا اشک شوق بود که جونگ کوک داشت اینجور بهم میگفت که حامیمه سرم بلند کردم با چشای اشکین به صورتش نگا کردم سکوت کرده بود انگار منتظر جواب بود میدونستم اگه کشش بدم ازم نا امید میشه ولی بغض تو گلوم حرف زدنو برام سخت کرده بود پس خودمو انداختم تو بغلش تا اینجوری جوابمو بهش بدم جونگ کوک انگار تو شک بود ولی بعد چند ثانیه متقابلا بغلم کرد .....بلندم کرد و گزاشتم رو کاناپه...هنوزم تو بغلش بود جای گرمو نرمی بود برام....
جونگ کوک.....
حمایت؟
p22
+ات شی
به سمتم چرخید
+میشه جعبه کمک های اولیه رو بیاری
حالت صورتش نگران شد
_چیزیت شده
+......اشاره میکنه به بازوش...... نه فقط یه خراش کوچیکه..
ات زودی اومد سمتم بینیشو کشید بالا که خندم گرفت
_بزار ببینم
آستینمو داد بالا
_ححیییح اینکه خیلی بده ...الان میارم
بدو به سمت آشپزخونه دویید به کیوتیش خندیدم
.........
ات زخممو ضدعفونی کرد بعد با گاز استریل
پانسمان کرد تمام مدت بهش خیره بودم
با صداش به خودم اومدم
_تموم شد
ات سرشو بلند که چهره کیوتش مقابلم نمایان شد کرد فاصله صورتمون خیلی کم شد حدود۵ سانت از هم فاصله داشتیم دیگه نمیتونستم این همه کیوت بودنشون تحمل کنم خاستم ببوسمش ولی تا به خودم اومد لبای نرم ات رو لبام حس کردم منم بدون معطلی بوسیدمش دستمو گذاشتم پشت گردنش از کمر باریکو خوش تراشش گرفتمو جسم کوچولو شو به خودم نزدیک کردم ....از وقتی دیده بودمش آرزوم شده بود که این لبارو ببوسم...طعم لبای توت فرنگی بچشم...تو بغلم بگیرمش انقد فشارش بدم که اعتراض کنه ..وَ..حالا..حالا..رویام تبدیل شده بود به حقیقت ...داشتیم با ولع همک میبوسیدیم که یهو ات دستاشو گذاشت رو سینما منو اروم هلم داد به عقب دست از بوسیدن هم برداشتیم...سرش پایین بود خجالت کشیده بود ....رفتم روبه روش نشستم
+ات...بیا باهم قرار بزاریم...من..من که ابن بوسمونو دلیلی برای متقابل بودن حسمو درنظر گرفتم...توهم منو دوست داری دیکه نه؟...
دستمو بردم زیر چونشو اروم صورتش بلند کردم بعد چند ثانیه نگاهشو داد به من
+نگران هیچی نباش ....کمپانی بامن ....منیجرامونم بام .....همه قراره به عشق خالصمون پی ببرن پس تو فقط صادقانه حستو نسبت بهم بگو.....اون مرتیکه روهم...شک نکن که حسابشو کف دستش میزارم...آیت جمله رو عصبی گفت....میای باهم باشیم؟....
ات جوابی نداد
+من میتونم تا رمانی که آماده نیستی منطور جوابت بمونم
ات ویو
جونگ کوک بعد جمله آخرش سکوت کرد دیگه نمیتونستم احساساتمون نسبت بهش کنترل کنم مخصوصا بعد از اون بوسه با حرفاش گریم گرفتم نمیدونم به خاطر بدبختیم بود یا اشک شوق بود که جونگ کوک داشت اینجور بهم میگفت که حامیمه سرم بلند کردم با چشای اشکین به صورتش نگا کردم سکوت کرده بود انگار منتظر جواب بود میدونستم اگه کشش بدم ازم نا امید میشه ولی بغض تو گلوم حرف زدنو برام سخت کرده بود پس خودمو انداختم تو بغلش تا اینجوری جوابمو بهش بدم جونگ کوک انگار تو شک بود ولی بعد چند ثانیه متقابلا بغلم کرد .....بلندم کرد و گزاشتم رو کاناپه...هنوزم تو بغلش بود جای گرمو نرمی بود برام....
جونگ کوک.....
حمایت؟
۵.۱k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.