Part
#Part249
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
یارا با ابروهای بالا رفته نگام میکرد که منشی دبیر خانه صدام زد
_ بزار امضاهام رو بگیرم میریم یه جایی با هم حرف میزنیم باشه؟!
بالاخره با کلی دوندگی امضاهای لازمه رووگرفتم و خودم رو به یارای متفکر رسوندم
یارا_ خوب میشنوم
اول محکم بغلش کردم
_ دلم برات یه ذره شده بود عزیز دلم
_ برو گمشو فکر نکن اون حرفایی که زدی رو باور کردم ها
+ من تا حالا به تو دروغ گفتم؟
_ شیرین نمیتونم باور کنم چطور ممکنه، اصلاً ببینم پس حلقت کو
نگاهی به دستهای خالیم انداختم و پوزخندی زدم
+ انقد هول هولکی عقدمون کردند که مجبور حتی حلقه هم یادمون نبود بگیریم
_ کی این اتفاق افتاد؟
+ تقریباً ١٥ روز پیش، بریم پاتوق حرف بزنیم؟
دستم رو گرفت خوبه حداقل یارا ازم رو بر نگردوند با خوشحالی رفتیم ساندویچی اونور خیابون که همون لحظه سام زنگ زد
_ سلام عزیز دلم
+ سلام خانم خونم خسته نباشی، ببخشید نتونستم همراهیت کنم
_ سام قرار نیست همه جا با من باشی ها، عزیزم الان با یارا اومدیم پاتوق خودت میدونی کجایت صد در صد نیازی نیست برات توضیح بدم
تک خنده ای کرد که ادامه دادم
_ الان هم نهار رو اینجا میخوریم بعدشم نمیدونم چیکار میکنیم
+ خوش بگذره فقط شیرینم جیب عقب کیفت رو باز کن
بی خیال زیپ رو باز کردم که گفت
_ ببین یه کارت بانکی به ایم خودت وابسته به حاسب خودم برات گذاشتم هر چیزی که لازم داشتی برو بخر
خنده ای کردم
_ الان من پول شوهر بخورم
+ هرچی که هست مال تواِ اگه عشقم نسبت به تو نبود هیچ کدوم از اینا هم نبود شیرینترینم، رمزشم تاریخ تولد خودمه
_ مرسی
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
یارا با ابروهای بالا رفته نگام میکرد که منشی دبیر خانه صدام زد
_ بزار امضاهام رو بگیرم میریم یه جایی با هم حرف میزنیم باشه؟!
بالاخره با کلی دوندگی امضاهای لازمه رووگرفتم و خودم رو به یارای متفکر رسوندم
یارا_ خوب میشنوم
اول محکم بغلش کردم
_ دلم برات یه ذره شده بود عزیز دلم
_ برو گمشو فکر نکن اون حرفایی که زدی رو باور کردم ها
+ من تا حالا به تو دروغ گفتم؟
_ شیرین نمیتونم باور کنم چطور ممکنه، اصلاً ببینم پس حلقت کو
نگاهی به دستهای خالیم انداختم و پوزخندی زدم
+ انقد هول هولکی عقدمون کردند که مجبور حتی حلقه هم یادمون نبود بگیریم
_ کی این اتفاق افتاد؟
+ تقریباً ١٥ روز پیش، بریم پاتوق حرف بزنیم؟
دستم رو گرفت خوبه حداقل یارا ازم رو بر نگردوند با خوشحالی رفتیم ساندویچی اونور خیابون که همون لحظه سام زنگ زد
_ سلام عزیز دلم
+ سلام خانم خونم خسته نباشی، ببخشید نتونستم همراهیت کنم
_ سام قرار نیست همه جا با من باشی ها، عزیزم الان با یارا اومدیم پاتوق خودت میدونی کجایت صد در صد نیازی نیست برات توضیح بدم
تک خنده ای کرد که ادامه دادم
_ الان هم نهار رو اینجا میخوریم بعدشم نمیدونم چیکار میکنیم
+ خوش بگذره فقط شیرینم جیب عقب کیفت رو باز کن
بی خیال زیپ رو باز کردم که گفت
_ ببین یه کارت بانکی به ایم خودت وابسته به حاسب خودم برات گذاشتم هر چیزی که لازم داشتی برو بخر
خنده ای کردم
_ الان من پول شوهر بخورم
+ هرچی که هست مال تواِ اگه عشقم نسبت به تو نبود هیچ کدوم از اینا هم نبود شیرینترینم، رمزشم تاریخ تولد خودمه
_ مرسی
- ۲.۰k
- ۰۵ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط