P

P'3
ماه دوم:
کم کم دروغ نجات بخش داشت سنگین می شد.کانیا خودش را در آینه نگاه میکرد و دیگر حتی خودش هم نمی توانست تشخیص بدهد بازیگر است یا واقعا تغییر کرده...

تهیونگ دیگر آن هیولایی نبود که در ذهنش داشت.گاهی شب ها باهم شطرنج بازی میکردند.»

یک شب وقتی که برق رفته بود و هر دو در تاریکی گیر افتاده بودند تهیونگ گفت:می دونی دلم میخواست واقعا با من بودی بدون بتزی بدون دروغ فقط ما دوتا...


ادامه دارد.....
گایز حمایت کنید حمایت ها خیلی کم شده
دیدگاه ها (۰)

P'2هفته ی اول:تهیونگ او را به عمارتش برد خانه ای سرد اما با ...

P'1همه چی از یک شب بارانی شروع شدتهیونگ،رئیس بی رحم مافیا با...

چهار ۲ _ فریب دنیلسال های نوجوانی لیندا با لبخندهای دنیل شکل...

پارت : ۳۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط