پارت : ۳۱

عمارت کیم تهیونگ 31دسامبر 2022، ساعت 03:40
اتاق تاریک بود ، فقط نور چراغ خواب بود و صدای نفس های یوری ، تهیونگ کتش رو دراورد ، برای اینکه بتونه فکر کنه.
یوری روی تخت افتاده بود ، لباسش کمی شل شده بود ، گردنش پیدا بود ، پوستی که تهیونگ هزار بار دیده بود ولی هیچ وقت لمس نکرده بود.
تهیونگ جلو رفت ، نه از روی هوس ، از چیزی که توی گلوش داشت خفه ش میکرد.
______________
کیم تهیونگ 31دسامبر 2022، ساعت 3:46
تهیونگ در اتاق رو بست ، صدای قفل ، مثل مهر سکوتی بود روی شب .
نور چراغ خواب نیمه جان و یوری روی تخت با موهایی که پخش شده بودن روی بالش و لباسی که از شانه ش سر خورده بود.
بی هوا و بی دفاع.
تهیونگ ایستاد و از درون داشت با خودش کلنجار می رفت.
یوری تکون خورد ، لب هاش نیمه باز ، نفس هاش سنگین و گردنش سفید ، آرامو مثل صحفه ای که تهیونگ هزار بار خواسته بود روش بنویسه ، ولی هیچ وقت جرات نکرده بود.
[تو نمی تونی . ولی من هزار بار این لحظه رو تصور کردم. نه برای رابطه ، فقط برای لمس . برای اثبات اینکه هنوز میخوامت ، ولی امشب تو مستی و من....... من باید مردی باشم که از خودش میگذره نه از تو.]
تهیونگ جلو رفت ، آروم با انگشت هایی که میلرزیدن .
خم شد ، نفسش نزدیک پوست یوری و لب هاش ، بی صدا روی گردن یوری نشست .
برای بوسه ، برای مارک ، برای نشونه ای که نه از تملک بلکه از میل میومد.
پوست یوری داغ شد ، تهیونگ چشم هاش رو بست و اون لحظه نه از لذت ، از درد و از نداشتن کِسی که میخواست سوخت.
[این مارک ، برای اینکه بگم مال منی ، برای اینکه بدونم هنوزم می تونم خودم رو نگه دارم . هنورم میتونم مردی باشم که از وسوسه رد میشه نه توی اون غرق.]
تهیونگ عقب کشید ، پتو رو کشید روی یوری و کنارش دراز کشید .
به یوری نگاه کرد و سرش رو نوازش کرد.
[تو نمی دونی ، ولی من امشب از خودم گذشتم . نه از تو. از اون تهیونگی که همیشه میخواست داشته باشه بدون اینکه بپرسه : اجازه هست؟ من خواستم ، چون خواستن ، گاهی یعنی نخواستنِ چیزی که حقش نیست .]
و شب ، با تمام وسوسه هاش ، با تمام بوسه های بی هوا ، با تمام لمس ها ناتمام ، تموم شد .........
دیدگاه ها (۴۷)

پارت : ۳۲

پارت :۳۳

پارت : ۳۰

پارت : ۲۹

پارت : ۱۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط