سلااااااممم
سلااااااممم
باز تابستون شد و پیجمون شروع به کار کرددددد شرمنده بابت تاخییر
دیه تابستون اومد مرتب میزارم
روزی چند پارت؟
کامنت فراموش نشه :|
بعد چقد اومدم انرژی بدین :/
48:
صبح حدودا ساعت ۶ بود که بیدار شدم
کای هنوز خواب بود...
هر کاری کردم خوابم نگرفت
این عادت بد رو از بچگی داشتم
هر چی دیر تر میخوابیدم زود تر پا میشدم
با وجود درد زیادی که داشتم بلند شدم ..خواستم از روی تخت خواب بلند شم که کای دستمو گرفت و محکم کشیدم سمت خودش
_اییییی...کمرمممم
+جایی میرفتی؟
-کااایییی ولم کنننن
+ بیا بخوابیم بابا
-کای من خوابم نمیاد ولم کن
+ کجا میخواستی بری؟
-اگه اشکال نداره حموم...
+اوکی برو
خواستم بلند شم که باز دستمو کشید
+کجا؟
-حمووووووومممممممم
+پس بوس من چی شد؟
-برو بزا عمت بوست کنه عهههه
+نچ نمیشه من عشق خودمو میخوام
سریع خم شدم و لباشو تندی بوسیدم و ازش جدا شدم
که سریع دستشو گذاشت پشت گردنم و کشیدم پایین و خودشم سریع سرشو از روی بالش بلند کرد و لباشو روی لبام گذاشت محکم شروع به بوسیدن کرد اول حسابی تو شک بودم ولی یکم بعد منم همراهیش کردم
وقتی هر دو نفس کم اوردیم از هم جدا شدیم
کای: صبح پرنسس پسرنمام بخیر
-هههههه صبح تو هم بخیر
و خیلی زود قبل از اینکه عکس العمل دیگه ای نشون بده دویدم سمت حموم ولی صداشو شنیدم: صبر کننننن منم میااااممممم
- نه بابااااا...دیگه چی
+دیگه هیچی...اومدم
رفتم تو حموم و خواستم درو ببندم که کای درو گرفت
+من هنو نیومدم عشقم درو نبند ^-^
-کاااااییییی
+میخوام بیام حموم باهات خو
-خجالت بکش
با حالت لوس گفت: از چی خجالت بکشم؟چه اشکال داره خو انگار نه انگار دیشب....
حرفش موند تو دهنش چون دستمو گذاشتم رو دهنش و محکم فشار دادم
-باشه باشه بیا تو فقط ساکتتتت شو
خندید :خو معلومه میام
تو حموم خیلی معذب بودم ولی هر طور که بود گذروندمش
باز تابستون شد و پیجمون شروع به کار کرددددد شرمنده بابت تاخییر
دیه تابستون اومد مرتب میزارم
روزی چند پارت؟
کامنت فراموش نشه :|
بعد چقد اومدم انرژی بدین :/
48:
صبح حدودا ساعت ۶ بود که بیدار شدم
کای هنوز خواب بود...
هر کاری کردم خوابم نگرفت
این عادت بد رو از بچگی داشتم
هر چی دیر تر میخوابیدم زود تر پا میشدم
با وجود درد زیادی که داشتم بلند شدم ..خواستم از روی تخت خواب بلند شم که کای دستمو گرفت و محکم کشیدم سمت خودش
_اییییی...کمرمممم
+جایی میرفتی؟
-کااایییی ولم کنننن
+ بیا بخوابیم بابا
-کای من خوابم نمیاد ولم کن
+ کجا میخواستی بری؟
-اگه اشکال نداره حموم...
+اوکی برو
خواستم بلند شم که باز دستمو کشید
+کجا؟
-حمووووووومممممممم
+پس بوس من چی شد؟
-برو بزا عمت بوست کنه عهههه
+نچ نمیشه من عشق خودمو میخوام
سریع خم شدم و لباشو تندی بوسیدم و ازش جدا شدم
که سریع دستشو گذاشت پشت گردنم و کشیدم پایین و خودشم سریع سرشو از روی بالش بلند کرد و لباشو روی لبام گذاشت محکم شروع به بوسیدن کرد اول حسابی تو شک بودم ولی یکم بعد منم همراهیش کردم
وقتی هر دو نفس کم اوردیم از هم جدا شدیم
کای: صبح پرنسس پسرنمام بخیر
-هههههه صبح تو هم بخیر
و خیلی زود قبل از اینکه عکس العمل دیگه ای نشون بده دویدم سمت حموم ولی صداشو شنیدم: صبر کننننن منم میااااممممم
- نه بابااااا...دیگه چی
+دیگه هیچی...اومدم
رفتم تو حموم و خواستم درو ببندم که کای درو گرفت
+من هنو نیومدم عشقم درو نبند ^-^
-کاااااییییی
+میخوام بیام حموم باهات خو
-خجالت بکش
با حالت لوس گفت: از چی خجالت بکشم؟چه اشکال داره خو انگار نه انگار دیشب....
حرفش موند تو دهنش چون دستمو گذاشتم رو دهنش و محکم فشار دادم
-باشه باشه بیا تو فقط ساکتتتت شو
خندید :خو معلومه میام
تو حموم خیلی معذب بودم ولی هر طور که بود گذروندمش
۶.۱k
۲۳ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.