مادر به خیمه و دو جوانش به قتلگاه

مادر به خیمه و دو جوانش به قتلگاه

پا می کشند راه نفس باز وا کنند

در آخرین نفس که نفس بر لب آمده

می خواستند مادر خود را صدا کنند

اما ز خیمه گاه نیامد به جای او

زود آمدند تا سرشان را جدا کنند

عباس اگر نبود که چیزی نمانده بود

می خواستند هر چه که تیغ است جا کنند
دیدگاه ها (۱)

ای از سـفر برگشـته بابا ، پیکرت کو ؟سـیمرغ قاف عاشـقی بال و ...

من مست محرم حسینمآواره ی پرچم حسینمای کاش برای او بمیرممن کش...

‍‍ ▪ ️باز محرم شدو دلها شکست / از غم زینب دل زهرا شکست▪ ️با...

شما تصور کنید همه بگیروببندها و عزل و نصبها و رفت و آمدها و ...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

به یاد سلمان هراتی، قیصرامین پور و طاهره صفارزاده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط