پارت هفت

پارت هفت

یونگ شیک : بله

مامان یوری :
زدیم بود همه بهمون شک ‌کنن دیوونه شدی

یوری مامان چرا نباید باکسی که دوست دارم ازدواجواج کنم

مامان یوری : من و بابات هم مجبور شدیم باهم ازدواج کنیم


فردای آن روز 😇


مامان یوری :یوری باید از این به بعد بری تنهایی با یونگ شیک از دواج کنی

رسیدخونه یونگ شیک 😇

کارتون وسایل یوری سنگین بود

یونگ شیک : بزار کمکت کنم

یوری: نمیخواد

یونگ شیک : ولی سنگینه

یونگ شیک: بدش

یونگ شیک و یوری روی هم افتادن و لب هاشون به هم خورد


یوری سرخ شد 😶‍🌫️


یوری از روی یونگ شیک بلند شد 😇


یوری: اتاق من کجاست


یونگ شیک: راستش این خونه یک اتق خوابه هست بابام آدم منحرفی میدونی

یوری وارد اتاق شد😇 یوری :چرا این
تخت دو نفرست یعنی ما باید باهم بخوابیم

یونگ شیک : فکر کنم همین این شبه مبل های خونه مون هنوز نرسیده است پس نمیتونم برم رو مبل بخوابم


یوری : ولی من نمیتونم

یونگ شیک : بیا فکر کنیم مثل زن وشوهر های دیگه خیلی بیخیال هستیم و کنار هم می خوا بیم

شب شد 😇

یونگ شیک لباسش رو در آورد 😇

یونگ شیک: یوری ببخشید من عادت دارم شب ها پیرهنم رو در بیارم

یوری توی داش گفت : چه سیس پکایی

یوری: ام ببخشید این سوال رو میپرسم ولی تو ورزشکاری

یونگ شیک : آره چطور معلومه

پایان پارت هفتم 😘
دیدگاه ها (۱۱)

پارت هشت 😍یوری توی تخت خیلی غلت میزد و یونگ شیک نتونست بخواب...

پارت ۶ 💚عروسی 😇زمین رو داشتن طی می‌کشیدن یوری وخانوادشون وار...

واییی باورم نمیشه دارم پارت میزارم شما هم ؟خب بریم سراغ فیک ...

فیک نویس ( پارت ۲۳ ) مایل به پارت بعدی؟؟؟دالیا: ماسک هارو زد...

چند پارتی جونگکوک🐰عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط