بدترین قسمت این است که فکر کنید فردا چگونه توانِ انجام کا
بدترین قسمت این است که فکر کنید فردا چگونه توانِ انجام کارهایی که امروز کردید را بدست خواهید آورد. همان کارهایی که برای مدت طولانی در حال انجامشان هستید. از کجا قدرت لازم را برای آن همه سگ دوی ابلهانه بدست میآورید. آن پروژههایی که به هیچ نمیانجامند. آن تقلاها برای فرار از وضعیت اضطراری خردکننده که همواره هم به شکست میانجامند و تنها کاربردشان این است که مجابتان میکنند که تقدیر بیرحم است، و هر شب شما را محتاج گیر میآورَد، درحالیکه از وحشت فرداهای پَست و نامطمئن خرد شدهاید. شاید هم سالهای کهنسالی توام با خیانت است که بدترین تهدید هستند. هیچ موسیقیای در درون ما برای رقصیدنِ زندگی باقی نمانده است. جوانیمان به آخر دنیا رفته است تا در سکوتِ صداقت بمیرد. و من از شما میپرسم، انسان به کجا میتواند بگریزد وقتی دیوانگیای در درونش باقی نمانده است؟ صداقت، عذابِ مرگِ بیپایان است. صداقت، مرگ است. باید انتخاب کنید: مرگ یا دروغ؟
من هیچگاه قادر به خودکشی نبودهام.
سفر به انتهای شب
من هیچگاه قادر به خودکشی نبودهام.
سفر به انتهای شب
۴.۸k
۱۴ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.