بعد از مدت ها دیدمش دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر ک
بعد از مدت ها دیدمش! دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن… خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم… تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم: بی معرفت! دستای من تغییر نکرده… دستات به دستای اون عادت کرده…
- ۳۸۷
- ۲۸ دی ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط