ابولحسن خرقانی می گوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد...!
ابولحسن خرقانی میگوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد...!
اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!
او گفت: ای شیخ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد!
‼ ️دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جادهای گل آلود میرفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت : من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
یاد این جمله داستایوفسکی از کتاب نفرین شدگان افتادم:
هر"پرهیزکاری"گذشتهای دارد و هر "گناه کاری"آینده ای!
(پس هیچگاه همدیگر را قضاوت نکنیم)
اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!
او گفت: ای شیخ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد!
‼ ️دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جادهای گل آلود میرفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت : من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
یاد این جمله داستایوفسکی از کتاب نفرین شدگان افتادم:
هر"پرهیزکاری"گذشتهای دارد و هر "گناه کاری"آینده ای!
(پس هیچگاه همدیگر را قضاوت نکنیم)
۱.۰k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.